طالب عبودی
سا اکتب صداقتا علی جدران الزمن...... انعشنا عشنا سوا وان متنا نتقاصم اکفن

من آماده ام...

آماده برای متوقف کردن ساعت ها و خواباندن خاطرات... برای کندن نقاب ها ی کمرنگ...

برای داشتن تمامی زندگیم بدون ِ تو... تمام زندگیم بدون تو...

برای چشم بستن روی نگاه آیینه و گوش بستن روی صدای باران... آماده ام برای غریب شدن و... غریبه دیدن...

برای عبور از کنار موج موج دلتنگی و... ابر ابر بغض گلوگیر...

که فاتحه ای بخوانم برای تمام آرزوهایی که..، بی سوال و بی گناه..، در هوایت بی نفس شدند...

همه ی اینها یعنی دوستم نداشته باشی... دوستت نداشته باشم... و آب هم از آب تکان نخورد...

اما دروغ چرا... تکان می خورد... در قلب ِ من تکان می خورد... در قلب ِ لب پر شده ی بی درمانم...

که می گیرد از اینهمه نبودن ِ تلمبار شده ات در خانه... وقتی بیقراری هایم را ساعت ها قدم می زنم...

وقتی پایم می لرزد... انگار که لبه ی زندگی بایستم و از ارتفاع ِ اینهمه سال به پایین نگاه کنم...

وقتی دست ِ خودم را می گیرم و به خودم دلداری می دهم که... کمی صبر... کمی امید...

شاید معجزه ای ، قانون ِ تو همیشه همین بوده... باید رهایت کنم...

تا شاید تکه تکه ی دلت را... از گوشه گوشه ی خاطاراتت جمع کنی و بیاوری تا برایت بند بزنم...

شاید دور بمانی و از دور ببینی و ، به یاد بیاوری.... که تو یک عمر رویا به من بدهکاری... 

 
 

دردها هرگز از خاطر انسان پاک نمی شوند... بلکه به مرور زمان  ، وقتی دست از جوش افتاد و روح ات آرام آرام به زخم ها عادت کرد..

مرمموز و بیصدا درونت ته نشین می شود... می شوند بخشی از وجودت ، دردها می شوند نام دیگر تو...

آنوقت دنبال کسی می گردی که اشتباهی نباشد ،... ولی باز هم اشتباه می کنی...

اشتباه می کنی ، و باز هم... روزی کسی در زندگی من بود... حالا مدتی ست مرموز و بیصدا ، جایی درونم ته نشین شده ست...

رسوب کرده... آرام آرام... و دلم سخت شده...  سنگ شده... و دیگر بخاطر هیچ خاطره ای به دیروز بازنمی گردد...

قلبی که اشتباه می کند باید تاوانش را بپردازد... باید تا ابد سنگ بماند و قلبی که سنگ شد به آغازش برنمی گردد...

مگر اینکه دلی را بشکند... مرا ببخش قلب ِ کوچکم... اما چاره ای نیست... سرنوشت است دیگر... 

سنگ شدن هم کابوسی ست که در تمام داستانها اتفاق می افتد...  شاید تو هم روزی به ابتدای داستان بازگشتی...

درست همان جایی که یک اشتباه دیگر ، انتظارت را می کشد...

وتو باید پاسخگو باشی..

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

عشقی که با اشکهای چشم شستشو بشه، همیشه پاکیزه و زیبا هستش.
****************************************************************
غایب بودن موجب تشدید عشق و حصور داشتن باعث تقویت آن می شود.
****************************************************************
عشق، تاج زندگانی و سعادت جاودانی است.
****************************************************************
عشق، مراحلی دارد که در زندگی تا خدا هم می رسد.
****************************************************************
عشق شیرین تر از ازدواج است، برای اینکه رمان هم شیرین تر از تاریخ است.
****************************************************************
عشق، معمار عالم است.
****************************************************************
عشق را، غیبت های کوچک تحریک کرده، و غیبت های بزرگ می کشد.
****************************************************************
عشق و سرما خوردگی را نمی توان پنهان کرد.
****************************************************************
عشق،تنها چیزی است که زندگی را چون روز روشن می سازد.
****************************************************************
                                        عزیزم دوستت دارم همین

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

- نخستین چشم مصنوعی جهان در شهر سوخته

برای نخستین بار در ....... یك چشم مصنوعی متعلق به 4800 سال پیش كشف شد. این چشم مصنوعی متعلق به زنی 25 تا 30ساله بوده که در یکی از گور های شهر سوخته مدفون شده بوده است.جمجمه زن صاحب چشم مصنوعی شهر سوخته ،چشم مصنوعی روی جمجمه او دیده می‏شود

 

شگفتیهای شهر سوخته

چشم مصنوعی یافت شده در چشم چپ او کار گذاشته شده و با وجود گذشت زمان نزدیک به 4500 سال از ساخته شدن آن هنوز سالم است.جنس این چشم مصنوعی یافت شده هنوز بطور کامل مشخص نشده است اما به نظر می رسد در ساخت آن از قیر طبیعی مخلوط به نوعی چربی جانوری استفاده شده است.

شگفتیهای شهر سوخته

در روی این چشم مصنوعی ریزترین مویرگ‌های داخل چشم توسط مفتول‌‌های طلایی به قطر كمتر از نیم میلی‌متری طراحی شده‌اند. مردمك این چشم در وسط طراحی شده و تعدادی خطوط موازی كه تقریباً یك لوزی را تشكیل می‌دهند در پیرامون مردمك دیده می‌شود.

  :براي نخستين بار در شهر سوخته يک چشم مصنوعي پيدا شد . مطالعات اوليه نشان داده اند که چشم چپ زن تنومند مدفون در قبر شماره 6705 مصنوعي بودهاست .

همين مطالعات نشان مي دهند که زير طاق ابروي زن مذکور آثار آبسه ديده مي شود. به علت طول زمان زيادي که بخش زيرين اين چشم مصنوعي با پلک چشم در تماس بوده است آثار ارگانيکي پلک چشم نيز در روي آن مشهوداست .

جنس و ماده اي که چشم مذکور با آن ساخته شده است هنوز به دقت روشن نشده و تشخيص آن به آزمايشهاي بعدي موکول شده است اما به نظر مي رسد که چشم مزبور از جنس قير طبيعي که با نوعي چربي جانوري مخلوط شده است ساخته شده است . در روي اين چشم مصنوعي ريز ترين مويرگهاي داخل کره چشم توسط مفتول هاي طلايي به قطر کمتر از نيم ميلي متر طراحي شده اند مردمک چشم در وسط طراحي شده و جز از آن تعدادي خطوط موازي که  تقریباً يک لوزي را تشکيل مي دهدند درپيرامون مردمک ديده مي شود از دو سوراخ جانبي واقع در دو سوي اين چشم مصنوعي جهت نگهداري و اتصال آن به حدقه چشم استفاده مي شده است .

بررسي هاي انسان شناسانه نشانداده که به احتمال بسيار زياد زن مزبور داراي سني بين 25 تا 30 سال بوده و دو رگه (سياه و سفيد) بوده است . اشياء پيدا شده در اين قبر دو قسمتي عبارت بوده اند از ظرفهاي سفالي ، مهرهاي تزييني ، يک کيسه جرمي و يک آينه مفرقي . قدمت اين قبر و چشم مصنوعي به حدود 2800 سال بيش ازميلاد و 4800 سال پيش از اين مي رسد . مطالعه جهت دستيابي به اطلاعات بيشتر در اين مورد چشم و اسکلت ادامه دارد.

-جراحی مغز در شهر سوخته

یی شگفت‌انگیزترین یافته‌‌های شهر سوخته، پیدایی نشانه‌های کهن‌ترین جراحی مغز درشهر سوخته است. جمجمه‌ای از دختر دوازده یا سیزده ساله که در 4800 سال پیش، پزشکان آن دیار برای درمان بیماری هیدروسفالی (جمع شدن مایع درجمجمه) بخشی از استخوان جمجمه او را برداشته و جراحی کردند که مدت‌ها بعد از این عمل زنده مانده است.

شگفتیهای شهر سوخته

اسكلت كامل پيدا شده از يك دختر 14 ساله كه مورد جراحي مغز قرار گرقته است...چهره اين دختر توسط اندام شناسان باستان شناس در تصوير فوق باز سازي شده است.

شگفتیهای شهر سوخته

محل كشف اسكلتهاي مورد جراحي قرار گرفته به همراه وسایل زینتی و چندکوزه

-خط کش 5 هزار ساله در شهر سوخت

در طی کاوش های انجام گرفته در شهر سوخته یک خط کش ساخته شده از چوب آبنوس کشف شد. دکتر سید منصور سید سجادی، سرپرست هیات باستان‏شناسی شهر سوخته درباره خط کش کشف شده گفت: این خط کش به طول 10 سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است. کشف خط کش در شهر سوخته زابل نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند.

-قدیمی ترین تخته نرد جهان در شهر سوخته

از گور باستانی موسوم به شماره 761 کهن ترین تخته نرد جهان به همراه 60مهره ی آن در شهر سوخته پیدا شد. این تخته نرد بسیار قدیمی تر از تخته نردی است که در گورستان سلطنتی «اور» در بین النهرین پیدا شده بود.

شگفتیهای شهر سوخته

تاس های بازی كشف شده به همراه تخته نرد در شهر سوخته

این تخته نرد از چوب آبنوس و به شکل مستطیل است. روی این تخته نرد، ماری که ۲۰ بار به دور خود حلقه زده و دمش را در دهان گرفته، نقش بسته است. این تخته نرد ۲۰ خانه بازی و ۶۰ مهره دارد. مهره ها که در یک ظرف سفالی در کنار تخت نرد قرار داشتند از سنگ های رایج در شهر سوخته یعنی از لاجورد، عقیق و فیروزه است.

-نخستین انیمیشن جهان در شهر سوخته

  ، در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود. آن ها پس از بررسی این شی دریافتند نقش موجود بر آن برخلاف دیگر آثار به دست آمده از محوطه‌های تاریخی شهر سوخته، تکراری هدفمند دارد، به گونه‌ای که حرکت بز به سوی درخت را نشان می دهد. هنرمندی که جام سفالین را بوم نقاشی خود قرار داده، توانسته‌ است در 5 حرکت، بزی را طراحی كند كه به سمت درخت حركتو از برگ آن تغذیه می کند.

شگفتیهای شهر سوخته

  با نزدیک كردن این تصاویر به یكدیگر موفق شدند نمونه‌ای ازیك تصویر متحرك را در قالب یك فیلم 20 ثانیه‌ای به دست آورند

 : «حركت بز به سوی درخت و تغذیه او از برگ درختان در 5 حركت مصور شده است. در این تصاویر نه تنها بز به سمت درخت حركت می‌كند، بلكه جهش وی و پریدن بز روی برگ درختان كاملا دیده می‌شود

شگفتیهای شهر سوخته

 ، بز از جمله حیواناتی است كه در رسیدن به ارتفاعات تبحر داشته و می‌تواند با یك حركت جهشی به سمت بالا حركت كند. هنرمندن قاش شهر سوخته‌ای، با دقت و زبردستی موفق به تصویر كردن جهش این بزشده است.

از این جام برای نوشیدن استفاده می‌شده است. ارتفاع این جام 10 سانتی‌متر است و روی یك پایه استوار شده است «سجادی» درباره منحصر به فرد بودن این تصاویر در دنیای باستانی گفت: «تاكنون در دوره‌های پیش از تاریخی چنین تصاویری دیده نشده و ما برای اولین بار به این تصویر در شهر سوخته برخورد كرده‌ایم. در بسیاری از ظروف، اشكالی را می‌بینیم كه تنها تكرار شده‌اند، اما حركتی در آنها دیده نمی‌شود. تحقیقات ما نشان داده  است كه این نقش، قدیمی‌ترین ایده مردمان باستان برای ارایه «تصویر متحرك» و به تعبیر امروزی «انیمیشن» است.»

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

پر از اشکم ولی میخندم،به سختی...
  :شهامت میخواهد سرد باشی و گرم بخندی...
 

ﭼﻘﺪﺭ ﺳَﻨﮕﻴﻨﻢ . . . ﺣﺲِ ﺳُﻘﻮﻁ ﺩﺍﺭﻡ . . . !!  ﻭﻗﺘـﮯ ﮐﻪ ﻏَﻤﮕﻴﻨﻢ . . . ★

ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ﺁﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ...

ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﺖ ﺭﻭ ﻧﻔﻬﻤﻪ ...

ﭼﻘدر سخته به همه لبخند بزنی و توی دلت یه دنیا غم باشه...

چقدر سخته دلت گرفته باشه و یه بغض تو گلوت داشته باشی اما مجبور باشی بخندی

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, :: 12 AM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

با خودم هـسـتم خودِ حـقیقـی ، خودِ مجـازی ..

خـودم ! آهـای تـو!

حق نداری به گونه ای رفتار کنی که دلی خاطرخواه تو شـود

حق نداری به گونه ای حرف بزنی که دیگری را متوجه خود کنی

مهم حقیقی یا مجـازی بودن دنیا نیسـت !

مهم این است که حق نداری دل دیگری را به دنبال خود

بکشانی!تـو تنهـایـی ؟ بـاش !

همدمـی نداری ؟ نداشتـه بـاش !

ازتنهایـی خسـته شـدی ؟ خسـته شده بـاش !

اما حق نداری با عشوه گری در دنیای حقیقی یا مجـازی ،

در زندگـی دیگـری خللی وارد کـنی !

آیا تاوان تنهایـی تو را یک خانواده باید بپـردازد ؟

مواظب بـاش !

 مواظب رفتارت ! مواظب گفتارت ! مواظب دلت !

حق نداری درمحیط مجازی ازکلماتی استفاده کنی که دلی بلرزد

 حق نداری به هربهانه ای با دیگری مزاح کنی !

حق نداری با رفتارهایت ؛ با کارهایت ؛ با نوشـته هایت و با ..

نظردیگـری را به خود جلـب کنی !

                                  نـه ! حـق نـداری !

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, :: 11 AM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

 
چادرم ...مرا تا بیکران ها خواهد برد...

 

دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند.

 

برخی پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی شوند،

 

بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند.

 

سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل از آنهاست درحالی که آنها فوق العاده اند.

 

آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند که آن قدر شجاع و لایق باشد که بتواند از درخت بالا بیاید...

 

قدر خودت رو بدون...اطرافیانت رو با دقت بیشتری ببین و بشنو...

 

تو شریف تر و نجیب تر از آنی هستی که تن به هر رابطه ای بدهی

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

  

آنچه باید می شد
وقتی صحبت از تربیت فرزند می شود، ذهن ها، مهم ترین نکته را، در نوع رفتار با فرزند می بینند. البته نوع رفتار بسیار مهم می باشد، ولی نکاتی که در صفحات ناخوانده ی برخی کتاب ها دیده می شوند، چیزهای عمیق تر و بیش تر از این را هم در خود دارند.
 فرآیند تربیت فرزند باید از قبل از تولد آغاز شود، تا بسیاری از شیوه های تربیتی در بعد از تولد جوابگو باشد. در روایات ما بسیار تأکید شده که: «با زنانی از خانواده های صالح ازدواج کنید، که نسب و ریشه دارند زیرا نسب اثر دارد.»(1)
با این پیش فرض که در صالح شدن خود و انتخاب همسر صالح گام برداشته ایم حال نوبت به رعایت دستوراتی در حین انعقاد نطفه و پس از آن (دوران بارداری) از اهل بیت (علیهم السلام) می رسد که در سعادت و شقاوت فرزند بسیار مؤثر است، تا آن جا که در روایت داریم « السعیدُ سعیدٌ فی بطن أُمه و الشقیُ شقیٌ فی بطن أمه»(2) پس یکی از ریشه های مهم سعادت و شقاوت (که از عواقب آن درست ناپذیری یا نادرست پذیری است) از زندگی درون شکم مادر شروع می شود.
 

تربیت جبری، تربیت اختیاری
امروزه در جامعه بسیار باب است که می گویند فرزندتان را وادار به کاری نکنید. این سخن به همان اندازه که صحیح است می تواند غلط هم باشد.
از سنین مهم تأثیر پذیری، زندگی کودکی است. کودک به دلیل فقدان عقل و لطافت روح، قدرت پذیرش بسیار بالایی دارد (چه در خیر و چه در شرّ). یعنی هر چه خوراکش کنید، پذیراست. پس شتاب در تربیت او در این سن بسیار مهم و کلیدی است و قصور در این امر دیگران را از تربیت او باز نمی دارد. امام صادق (ع) می فرمایند: «بادروا احداثکم بالحدیث، قبل أن یسبقکم الیهم المرجئه»(در تربیت کودکانتان بشتابید، قبل از این که مرجئه به شما در این کار سبقت بگیرند). پس اگر ما در تربیت او سبقت نگیریم مرجئه (از فرقی که مروّج عقیده «دلت پاک باشد» است) و مرجئه های زمان بر شما سبقت می گیرند.
چون عقل نیست، تربیت او اجباری می شود. یعنی او را وادار به کارهای خوب بکن، با کارهای خوب بزرگ می شود، بزرگ که شد یا خودش می فهمد که خوب است، یا تو به او می فهمانی.
اهل بیت (علیهم السلام) برای تربیت کودک در سنین مختلف دستوراتی داده اند. مثلا  امام صادق (ع) فرمودند: «در سن سه سالگی به فرزندتان بگویید: هفت مرتبه بگو: «لا اله الا الله» سپس هفت ماه و بیست روز او را رها کنید و سپس بگویید: هفت مرتبه بگو: «محمد رسول الله». با اتمام چهار سالگی به او بگویید: هفت مرتبه بگو: «صلی الله علی محمد و آله»، در اتمام پنج سالگی دست چپ و راستش را از او بپرسید، اگر شناخت رویش را به قبله کنید و بگویید: سجده کن. در هفت سالگی او را وضو و نماز بیاموزید و به آن امر کنید و (بر ترک نماز) تنبیه کنید.»(3)
 پس می بینیم اجبار در تربیت نوعی روش بسیار مؤثر و عقلانی است که توصیه ی اسلام نیز بر این است.
 

اعتبار، همه چیز والدین
فرزند شما دائما چشم به رفتار دیگران، به ویژه پدر و مادر دارد. اگر والدین نقش الگو را برای فرزند خود ایفا نکنند، جامعه پر است از الگو برای او. از دوست و هم کلاسی گرفته تا اینترنت و ماهواره. از این رو بسیار مهم است که بر روی دوستان و مدرسه و محل های رفت و آمد(چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی) فرزندان خود با وسواس و احتیاط زیادی رفتار کنیم. الگوی بد، یعنی نابودی یک عمر تربیت. فرزند شما، فردی را که مورد اعتماد اوست و اعتباری در نزدش دارد را بهترین الگوی خود می داند و از دست رفتن اعتبار والدین نزد فرزند، یعنی الگو ناپذیری از پدر و مادر؛ که جبران این بی اعتمادی بسیار سخت است.

خلف وعده هرگز، خلف وعید آری
بهتر است به فرزند وعده ندهیم، ولی اگر وعده دادیم حتما انجام بدهیم. وعده به پاداشی که در عوض کار نیک داده می شود می گویند. اگر کسی به وعده ی خود عمل نکند اعتبارش بسیار کاسته می شود. اما در وعید این گونه نیست. وعید به جزای عمل بد اطلاق می شود. اگر پدری فرزندش را وعید بدهد و خلافش عمل کند، سرزنش نمی شود. مثلا برای کار زشتی، تنبیهی در نظر بگیرد ولی وقت تنبیه او را ببخشد.
نکته: خلف وعید نباید همیشگی باشد، و در عین حال در مواقعی باشد که هدفی را دنبال می کنیم. مثلاً اگر کار بسیار خوبی انجام داده که لایق پاداش است، به خاطر انجام آن کار خوب، نسبت به کار بد انجام شده ی او خلف وعید می کنیم. این گونه هم نسبت به آن کار بد جرأت پیدا نمی کند و هم آن عمل خوب ارزشمندتر می شود.

اکسیر تبدیل خار به گل
فرزند ما، به محبت و توجه بسیار زیادی نیاز دارد. این محبت اگر از جانب پدر و مادر باشد میل به غیر پیدا نمی کند و نسبت به پدر و مادر الفت و اطاعت پیدا می کند. یکی از روش هایی که مورد بی توجهی قرار می گیرد هدیه دادن است که در روایت داریم باعث ایجاد محبوبیت می شود.(4)
نکته: گاهی روش مذکور رو به افراط می رود و اثر عکس می گذارد. یعنی باب می شود که در ازای هر کار خوب فرزند هدیه و جایزه ای به او می دهند و در نقطه ی مقابلش به ازای هر اشتباهی تنبیهی برای او در نظر می گیرند. این کار باعث شرطی سازی فرد نسبت به اعمال (به ویژه در اعمال و مناسک دینی) می شود به این صورت که کار خوب یعنی جایزه و کار بد یعنی تنبیه. بلکه گاهی باید نسبت به عمل اشتباه جوان تغافل کرد و نسبت به عمل خوب او نیز توجه زیادی نکرد که عمل خوب را برای خدا انجام دهد و عمل بد را برای خدا ترک کند (نه پدر و مادر)
نکته 2: تنبیه به اندازه ی خطای فرد باشد(5)، ولی تشویق گاهی بهتر است بیش تر از استحقاق عمل باشد.
نکته 3: در حین محبت و تشویق فرزند، او را به یاد نعمت ها و لطف هایی که خدا به ما کرده بیاندازید. چون در آن لحظه این را بیشتر درک می کند. و در حین تنبیه، او را به یاد عذاب خدا بیاندازید، و این که عذاب خدا برای سازندگی ما نیز هست.
نکته 4: اگر مدتی به کسی محبت کنیم، او نیز به ما محبت پیدا می کند و هرچه این محبت ایجاد شده شدیدتر باشد، راه برای تربیت جوان بازتر و هموارتر می شود. چون در روایت داریم: «محبت به چیزی، انسان را کور و کر می کند» پس جوانی که کر و کور شده ی محبت باشد هر حرفی را به راحتی از محبوب خود می پذیرد.
هشدار: با توجه به نکته 4 این خطر احساس می شود، که اگر ما فرزندمان را با محبت خودمان به او کور و کر نکنیم، بسیار کسانی هستند که برای او سر و جان می دهند، و چشم و گوشش را طلب می کنند.


چند راهکار
مهندسی معکوس: یکی از روش هایی که در راه تربیت فرزندمان می تواند به ما کمک کند روش مهندسی معکوس در تربیت است. مهندسی معکوس به این شکل است که شما سوال را برای فرزند طرح نمی کنید. بلکه جواب را به شیوه ای هنرمندانه به او می رسانید و سوال، ناخودآگاه در ذهن او شکل می گیرد. مثلا: پسربچه ای 8 ساله دچار وسواس در نماز شده. پدر و مادر دو روش را در این باره می توانند به کار ببرند:
1.روش معمول: روش معمولی که ما برای مشکل وسواس پی میگیرم این است که به طرف مقابل توضیح می دهیم که وسواس کار خوبی نیست و از جانب شیطان است و ما را از خدا دور می کند. این روش روش بدی نیست. اما چون مخاطب قرار گرفتن شخص به صورت مستقیم است. امکان دارد احساس کوچک شدن بکند و از سر لجبازی کارش را ادامه دهد.
2.روش مهندسی معکوس: در این روش پدر و مادر باید یک نمایش بازی کنند. البته نه آنقدر واضح که این نمایش است. بلکه در فضایی کاملا جدی یک نفر نقش یک بنده ی مومن را بازی کند و دیگری نقش شیطان را. پدر با این سوال خطاب به مادر که: اگه تو جای شیطان بودی چیکار می کردی که من نمازم خراب بشه؟ نقش را آغاز کرده و توجه کودک را جلب می نمایند. مادر به پدر می گوید: نماز بخون تا بهت نشون بدم چیکار می کنم؟ پدر شروع به نماز می کند. تا بسم الله الرحمن الرحیم را شروع می کند. مادر با صدای نجوا مانند (البته طوری که بچه بشنود) در گوش پدر زمزمه می کند: راستی وضو گرفتی یا نه؟ پدر با خودش می گوید فکر کنم گرفتم. بعد مادر دوباره می گوید: راستی درست نیت کردی یا نه؟ پدر با کمی تردید می گوید: آره نیت کردم. مادر ادامه می دهد: راستی تلفظ «ح» درست بود یا نه؟ پدر دوباره بسم الله الرحمن الرحیم را تکرار می کند. مادر دوباره به تلفظ پدر اشکال می گیرد و تردید ایجاد می کند.
تا پایان سوره ی حمد این القائات مادر (در نقش شیطان) ادامه پیدا می کند. این القائات آن قدر زیاد می شود که پدر وسط نماز، نماز خود را می شکند و با حالتی عصبانی می گوید: «اَه! من دیگه نمی خوام نماز بخونم». نقش تمام می شود. اما فرزند شما که دقیقا به این مشکلات دچار بوده می فهمد که این کارش از کجا آب می خورد و به کجا منتهی می شود. و تمام سوالاتی که در روش اول پرسیده شد و جواب داده شد در ذهن کودک نه تنها نقش می بندد، بلکه به بهترین شکل و بدون هیچ گونه احساس ذلتی برای کودک، پاسخ هم داده می شود. این روش در مسائل مختلف قابل اجراست (به شرط هماهنگی پدر و مادر و اجرای یک سناریوی زیرکانه، جذاب و قوی)


روش تغافل:
این روش برای ترک عادات زشت کودک به ویژه در مواقعی که حرف های زشت را یاد می گیرد کاربرد دارد. به این صورت که وقتی کودک یک حرف زشت را استعمال می کند همه ی اعضای خانواده طوری رفتار می کنند که انگار هیچ حرف خاصی نشنیده اند. یعنی خود را غافل نشان می دهند. البته این روش چند شرط لازم هم دارد که به جواب برسد در غیر این صورت جواب نمی دهد:
اولا: همه ی اعضای خانواده باید در غفلت از این حرف زشت هماهنگ باشند. ناهماهنگی یکی از این اعضا می تواند این روش را بی اثر یا کم اثر کند.
ثانیا: باید ارتباط کودک شما با منبع این حرف قطع شود. مثلا اگر این حرف ها را از کسی یا جایی یاد می گیرد، ارتباط شما با آن جا به حداقل برسد و یا حتی قطع شود.
 کودک چون توان تشخیص خوب را از بد ندارد فرق بین حرف خوب و بد را نمی فهمد. وقتی حرف بدی از دهان او خارج می شود. قطعا آن را از دهان کسی شنیده و او نیز تکرار می کند. حال اگر شما نسبت به این حرف حساسیت نشان دهید، این حرف برای کودک مهم می شود. چون فرزند شما با این حرف باعث عصبانی شدن شما شده، وقت هایی که از دست شما ناراحت است با تکرار این حرف می خواهد شما را عصبانی کند. مثلا شما اگر به جای «بی ادب» در مواقع عصبانیت به او بگویید «باادب» (البته با لحن ناراحت) او هر وقت عصبانی شود، یاد حالت عصبانی شما و حرفی که شما زدید می افتد و آن را تکرار می کند. از این پس او نیز در مواقع عصبانیت به دیگران و شما می گوید: «باادب». این روش در یاد دادن حرف ها، در روش سوم جای می گیرد.


روش شرطی سازی
این روش هم نیاز به یک هماهنگی کلی بین اعضای خانواده دارد. اگر روش تغافل در ترک عادت زشت فرزند شما کمک نکرد. مثلا نتوانستید ارتباط با منبع این عادت زشت را قطع کنید. ناچارید از روش دیگری استفاده کنید. شرطی سازی به این صورت انجام می گیرد که هر وقت که فرزند شما عادت زشت خود را تکرار می کند، با یک برخورد مشابه روبه رو می شود. این کار باعث می شود ذهن بچه نسبت به این مسأله شرطی شود که: انجام این عادت زشت، مساوی است با این نوع برخورد اعضای خانواده. مثلا هر بار که عادت زشت خود را تکرار می کند، تمام اعضای خانواده، برای مدتی با او سرد می شوند (به عبارت دیگر قهر می کنند) یا هر نوع واکنشی که مناسب باشد. فرزند شما به این نوع واکنش، در عوض آن عادت و رفتار، شرطی می شود و با گذشت مدتی چون این واکنش شما را دوست ندارد، عادت خود را آرام آرام ترک می کند. (این روشن را برای مراحل انتهایی بگذارید).


روش داستان سرایی
یکی از روش های بسیار مؤثر در تربیت فرزند، نقل داستان برای اوست. البته نه هر داستانی، بلکه داستان هایی که پیامی که مد نظر شماست به صورت پنهان در آن نهفته باشد. اگر شما در مورد یک عادت زشت کودک، برای چند روز در فضایی عاطفی که فقط مختص مادر یا پدر (یا هر دو) و فرزند است داستانی در مورد آن رفتار زشت (که هم داستان جذاب باشد و هم داستان سرایی شما) نقل کنید. فرزند شما در ناخودآگاهش به زشتی این کار پی می برد و رفته رفته روی به ترک آن عادت می آورد.
خدایا ما را فرزندان صالح عصا کن و در تربیت آن ها ما را یاری نما. الهی آمین
.

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

 

از پشتــــــــــ نگاهـــی ترک خورده به آدمهــا بنگری ...!

 

 


 

 نـمی فـهــمـم چـــرا دیـگـه دلــت بـا مــن نـمـی مــونــه     ......................                 مــیــون ایـن هـمـه دیــوار واســم از غــصـه مـی خــونـه  

مــیــون ایـن هـمـه دیــوار واســم از غــصـه مـی خــونـه    ............................             .نـمـیـفـهـمی چـقــدر تـنـهـام چـقـدر ایـن بـی کـسی سـخـتـه 


ولـی انـگاری اون اومــد دیـگـه مــن رو یــادت رفـتـه     ...............................        .شــدم عـاشــق شــدم تـنـهــا کـسی ایـنـجـا بـه یــادم نـیـسـت

تـوی تـاریـکی ایـن شــب کـسی دیـگـه کـــنـارم نـیـســت         .......... ...............          .قـسـم خــوردم قـسـم خــوردی تــو چــشـم مـن نــگاه کــردی  


ولـی آســون بـا ایــن قـلـب پــر از عـشقـم وداع کــردی          ..............................               .نـگفـتی بـی تــو می مــیـرم نـفـهمـیـدی دلــم خــون شــد
 

 

تــوی ایـن قـلب پـایــیــزی بــدون تــو تــلاطــم شــد            .........................                    از ایـن دلـتـنـگیا خـستـم دیـگه بسـه تـمـومــش کــن  

بـیا و قـلب تـنـهـامــو بـا گــرمـات بـاز جــوونـش کــن                ............... .....  ...........        .ازت مــن خــواهـشی دارم اونــم ایـنه نـگی رد شــم

نـگی کـه ایـنـطــوری ســاده پــر از احــسـاس نـفــرت شــم         .......................... ........            .تــوی ایـن کـشـتی غـصـه مـیــون گـریــه هــا غــرقــم

دارم آســون می مــیـرم آخـه کـجـا مــن اشـتـبـاه کــردم           .......;.........................         ..هـمــون لـحظه کـه گفـتـم عـشـق بـدون تــو بــرام مـــرگـه

دلـی کـه عـاشـقـش کــردی چـه کــردی کـه حــالا ســرده.           ...............................               ..تــو کـه هـیـچــوقـت کـنار مــن نـمی مونی و بی تـابــ 

از ایـن دنیـا فـقـط واســت خـــوشــی رو آرزو دارم . . .

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 9 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

 
ای ایران ای مرز پرگُهر   ای خاکت سرچشمهٔ هنر
دور از تو اندیشهٔ بَدان   پاینده مانی تو جاودان
ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم   جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون، شد پیشه‌ام   دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما   پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت درّ و گوهر است   خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کِی برون کنم   بَرگو بی مهرِ تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان به‌پاست   نورِ ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون، شد پیشه‌ام   دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما   پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرّم بهشت من   روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم   جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهرِ تو سرشته شد گِلم   مهر اگر برون رود تهی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشه‌ام   دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما  

پاینده باد خاک ایران ما

 

مقبره کوروش کبیر

مقبره کوروش بزرگ

تاجگزاری نرسی

تاجگزاری نرسی

دروازه ملل

دروازه ملل

ريتون (هگمتانه)

ريتون (هگمتانه)

سر ستون(تخت جمشید)

سر ستون(تخت جمشید)

شهر باستاني هگمتانه

شهر باستاني هگمتانه

فروهر

فروهر

کاخ اردشیر بابکان

کاخ اردشیر بابکان

قلعه دختر فیروزآباد

قلعه دختر فیروزآباد

كاخ آپادانا

كاخ آپادانا

محل نگهداری درفش کاویانی

محل نگهداری درفش کاویانی

نگاره ورودي پارسه

نگاره ورودي پارسه ( در حال انتقال هدایا )

نگاره پارسه (تخت جمشيد)

نقش های لاله در تخت جمشید

نگاره هدیه آوران از سر تا سر جهان با قومیت های مختلف

نگاره هدیه آوران از سر تا سر جهان با قومیت های مختلف

ورودی کاخ کوروش بزرگ

ورودی کاخ کوروش بزرگ (نگاره مردی با یک پا دم ماهی شکل)

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 9 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

تو هم مثل من.........​دلت برای سایه ات تنگ می شود؟!…

بی تو من نفس ندارم!

یادش به خیر وقتی با هم زیر یک چتر بودیم!

 

هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دار
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد , یک بعد از ظهر سرد زمستانی بود
مثل همیشه سرش پایین بود و فشار پیچک زرد رنگ تنهایی به اندام کشیده اش , اجازه نمی داد تا سرش را بلند کند
می فهمید , عمیقا می فهمید که این نگاه با تمام نگاه های قبلی , با همه نگاه های آدم های دیگرفرق می کند
ترسید , از این ترسید که تلاقی نگاهش , این نگاه تازه و داغ را فراری بدهد
همانطور مثل هر روز , طبق یک عادت مداوم تکراری , با چشم هایی رو به پایین , مسیر هر روزه ش را, در امتداد مقصد هر روزه , ادامه داد .
در ذهنش زندگی شبیه آدامس بی مزه ای شده بود که طبق اجبار , فقط باید می جویدش
تکرار , تکرار و تکرار
سنگینی نگاه تا وقتی که در خونه را بست , تعقیبش کرد
پشتش رابه در چسباند و در سکوت آشنای حیاط خانه , به صدای بلند تپیدن قلبش گوش داد
برایش عجیب بود , عجیب و دلچسب

از عشق می نوشت و به عشق فکر می کرد
ولی هیچوقت نه عاشق شده بود و نه معشوق
در ذهن خیالپردازش , عشق شبیه به مرد جوانی بود
مرد جوانی با گیسوان مشکی مجعد و پریشان و صورتی دلپذیر و رنگ پریده
پنجره رو به کوچه اتاقش را باز کرد
انتهای کوچه , همان درخت کاج قدیمی , همان دیوار کاه گلی , همان تیر چوبی چراغ برق بود و … دوباره نگاه کرد
تمام آن چیزها بود و یک غریبه
***
مرد غریبه در انتهای کوچه قدم می زد و گهگاه نگاهی به پنجره باز اتاق او می انداخت
صدای قلبش را بلند تر از قبل شنید ,
احساس کرد صدای قلبش با صدای قدم زدنهای مرد گره خورده
پنجره رابست و آرام در حالیکه پشتش به دیوار کشیده می شد روی زمین نشست
زانوانش را در بغل گرفت و به حرارتی که زیر پوستش می دوید , دلسپرد
***
تنهایی بد نیست
تنهایی خوب هم نیست
کتابهای در هم و ریخته و شعر های گفته و ناگفته
خوبیها و بدیها
سرگردانی را دوست نداشت
بیرون برف می بارید و توی اتاق باران
با خودش فکر می کرد : تموم اینا یک اتفاق ساده بود , اتفاق ساده ای که تموم شد .
سعی کرد بخوابد
قطره های اشکش را پاک کرد و تا صبح صدای دلنشین قدم زدنهای مرد غریبه را در ذهنش تکرار کرد .
***
روز بعد , تازه بود
با احساسی تازه و نو , متفاوت از روزهای قبل
صورتش را در آینه مرور کرد و روژ کم رنگ سرخ , به لبهایش مالید
بیرون همه جا سفید بود
انتهای کوچه کمی مکث کرد
با خودش گفت , همینجا بود , همینجا راه می رفت
سرش را پایین انداخت و مسیر هر روزه را در پیش گرفت
زیر لب تکرار می کرد : عشق دروغه , مسخره اس , بی رحمه , داستانه , افسانه اس
***
ایستگاه اتوبوس و شلوغی هر روزه و انتظار .. و گرمای آشنای یک نگاه
قفسه سینه اش تنگ شد
طاقت نیاورد و سرش را بلند کرد
دوقدم آنطرف تر , فقط با دو قدم فاصله , مرد غریبه ایستاده بود
تلاقی دو نگاه کوتاه بود و … کوتاه بود و بلند
بلند .. مثل شب یلدا
نگاهش را دزدید
***
نیاز به دوست داشتن ,
نیاز به دوست داشته شدن ,
نیاز به پس زدن پرده های تاریکخانه دل
نیاز به تنها گذاشتن تنهایی ها
و نیاز و نیاز و نیاز
چیزی در درونش خالی شده بود و چیزی جایگزین تمام نداشته هایش
تلاقی یک نگاه و تلاقی تمام احساسات خفته درونی
تمام تفسیرهای عارفانه اش از زندگی و عشق در تلاقی آن نگاه شکل دیگری به خود گرفته بود
می ترسید
می ترسید از اینکه توی اتوبوس کسی صدای تپیدن های قلب فشرده اش را بشنود .
***
مرد غریبه همه جا بود
با نگاه نافذ مشکی و شالگردن قهوه ای اش
و نگاه سنگین تر , و حرارت بیشتر
بعد از ظهر های داغ تابستان را به یادش می آورد در سرمای سخت زمستان
زمستان … تنهایی
سرمای سخت زمستان تنهایی
و بعد از ظهر ها تا غروب
انتهای کوچه بود و صدای قدم زدن های مرد غریبه
و شب .. نگاه عطشناک او بود و رد گام های غریبه بر صفحه سفید برف
***
روزهای تازه و جسارت های تازه تر
و سایه کم رنگ آبی پشت پلک های خمار
و گونه هایی که روز به روز سرخ تر می شد
و چشم هایی که دیگر زمین را , و تکرار را جستجو نمی کرد
چشم هایی که نیازش
نوازش های گرم همان نگاه غریبه .. نه همان نگاه آشنا شده بود
زیر لب تکرار می کرد : – آی عشق .. آی عشق .. آی عشق
***
شکستن فاصله شبیه شکستن شیشه خانه همسایه ای می ماند که نمی دانی تو را می زند یا توپت را با مهربانی پس می دهد
چیزی بیشتر از نگاه می خواست
عشق , همان جوان رنگ پریده با موهای مشکی مجعد توی خواب هایش
جای خودش را به مرد غریبه داده بود
و حالا عشق , مرد غریبه شده بود
با شال گردن قهوهای بلند و موهای جوگندمی آشفته
و سیگاری در دست
دلش پر می زد برای شنیدن صدای عشق
صدای عشقش
مرد غریبه هر روز بود
و هر شب نبود
***
برف می بارید
شدید تر از هر روز
و او , هوای دلش بارانی بود
شدید تر از هر روز
قدم هایش تند بود و نگاهش آهسته
با خودش فکر می کرد , اینهمه آدم برای چه
آدم های مزاحمی که نمی گذاشتند چشمانش , غریبه را پیدا کند
غریبه ای که در دلش , آشنا ترینش بود
سایه چتری از راه رسید و بعد …
– مزاحمتون که نیستم ؟
صدای شکستن شیشه آمد
غریبه در کنارش بود
صدایی گرم و حضوری گرم تر
باور نمی کرد
هر دو زیر یک چتر
هر دو در کنار هم
– نه , اصلا , خیلی هم لطف کردین
قدم به قدم , در سکوت , سکوت !!!….. نه فریاد
آی عشق .. ای عشق … آی عشق , تو چه ساده آدم ها را به هم می رسانی .. و چه سخت
کاش خیابان انتهایی نداشت
بوی عطر غریبه , بوی آشنایی بود , بوی خواب و بیداری
– سردتون که نیست
– نه .. اصلا
دو بار گفته بود ” نه اصلا ”
از خودش خجالت می کشید که زبانش را یارایی برای حرف زدن نبود
سردش نبود , داغش بود
حرارت عشق , تن آدم را می سوزاند
غریبه تا ابتدای کوچه آمد
ابتدای کوچه ای که برای او , انتهایش بود
– ممنونم
نگاه در نگاه , کوتاه و کوبنده
– من باید ممنون باشم که اجازه دادید همراهتون باشم
آرامش , احساس آرامش می کرد و اضطراب
آرامش از با هم بودن و اضطراب از از دست دادن
– خدانگهدار
قدم به قدم دور شد
به سوی خانه , غریبه ایستاده بود و دل او هم , ایستاده تر
در را گشود و در لحظه ای کوتاه نگاهش کرد
غریبه چترش را بسته بود
***
بلوغ تازه , پژمردن جوانه های پیچک تنهایی
تب , شب های بلند و خیال پردازیهای بلند تر
” اون منو دوست داره .. خدای من .. چقدر متین و موقر بود … ”
از این شانه به آن شانه .. تا صبح .. تا دیدار دوباره
***
خیابان های شلوغ , دست ها ی در جیب و سرهای در گریبان
هر کسی دلمشغولی های خودش را دارد
و انتظار , چشم های بی تاب و دل بی تاب تر
” پس اون کجاست ”
پرده به پرده آدم های بیگانه و تاریک و دریغ از نور , دریغ از آشنای غریبه
” نکنه مریض شده .. نکنه … ”
اضطراب و دلهره , سرگیجه و خفقان
عادت نیست , عشق آدم را اینگونه می کند
هیچکس شبیه او هم نبود , حتی از پشت سر
” کاش دیروز باهاش حرف می زدم , لعنت به من , نکنه از من رنجیده … ”
اشک و باران , گریه و سکوت
واژه عمق احساس را بیان نمی کند
واژه .. هیچ کاری از دستش بر نمی آید .
***
انتهای کوچه ساکت
پنجره باز
هق هق های نیمه شب
و روزهای برفی
روزهای برفی بدون چتر
” امروز حتما میاد ”
و امروز های بدون آمدن
***
بدست آوردن سخت است , از دست دادن کشنده , انتظار عذاب آور
غریبه , نه آمده بود , نه رفته بود
روزها گذشت , و هفته ها و .. ماه ها
بغض بسته , پنجه های قطور تنهایی بر گردن ظریفش گره خورده بود
نه خواب , نه بیداری
دیوانگی , جنون … شاید برای هیچ
” اون منو دوست داشت … شایدم … ”
علامت سئوال , علامت عشق , علامت ترید
پنجره همیشه باز .. و انتهای کوچه همیشه ساکت … همیشه خلوت
آدم تا چیزی را ندارد , ندارد
غم نمی خورد
تا عشق را تجربه نکند , عاشقی را مسخره می پندارد
و وای از آن روزیکه عاشق شود
***
پیچک زرد و چسبناک تنهایی در زیر پوستش جولان می داد
و غریبه , انگار برای همیشه , نیامده , رفته بود
مثل سرخی گونه هایش , برق چشمان درشتش و طراوتش و شادابی اش
نگاهش از پنجره به شکوفه های درخت گیلاس همسایه ماسید
اگر او بود …
اما .. او … شش ماه بود که نبود
گاهی وقت ها , امید هم , نا امید می شود
زیر لب زمزمه کرد : ” عشق دروغه , مسخره اس , بی رحمه , داستانه , افسانه اس
از به هیچ به پوچ رسیدن
تجربه کردن درد دارد
درد عاشقی
و تمام اینها را هیچ کس نفهمید
دلی برای همیشه شکست و صدایش در شلوغی و همهمه آدم ها , نه … آدمک ها .. گم شد .
***
صدای در , و پستچی
– این بسته مال شماست
صدای تپیدن دلش را شنید , مثل آن روزها , محکم و متفاوت
درون بسته یک کتاب بود
” داستان های کوتاهی از عشق ”
پشت جلد , عکس همان غریبه بود , با همان نگاه ,
قلبش بی محابا می زد , و نفس هایش تند و از هم گسیخته
روی صفحه اول با خودکار آبی نوشته شده بود
” دوست عزیز , داستان سیزهم این کتاب را با الهام از ارتباط کوتاهمان نوشته ام , امیدوارم برداشت های شخصی ام از احساساتت که مطئنم اینگونه نبوده است ببخشی , به هر حال این نوشته یک داستان بیشتر نیست , شاد باشی و عاشق ”
احساس سرگیجه و تهوع
” ارتباط کوتاهمان !!! ”
انگشتانش ناخودآگاه و مضطرب کتاب را جستجو می کرد ,
داستان سیزدهم :
(( درد عاشقی ))
هر نگاه بستگی به احساسی که در آن نهفته است , سنگینی خاص خودش را دارد
و نگاهی که گرمای عشق در آن نهفته باشد , بدون انکه احساس کنی , تنت را می سوزاند
اولین بار که سنگینی یک نگاه سوزنده را احساس کرد …
آهسته لغزید..سایش پشت بر دیوار ...سقوط..و دیگر هیچ…

پی نوشت: بیا یار مهربونم، کی میگه بی تو می مونم؟، بیا یار مهربونم، نمی خوام بی تو بمونم، توی این فضای خونه، دل من میشه دیوونه، واست آهنگی می سازم، با یه شعر عاشقونه… بی تو من نفس ندارم، بی تو کار و کس ندارم، بی تو من می شم دیوونه، ای تو بهترین بهونه…  بیا یار مهربونم، کی میگه بی تو می مونم….؟

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 9 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویا هام............تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام

نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویا هام

چرا هر شب تورو دارم؟.......................بدون اینکه حتی یک نفس از من جدا باشی

چرا تو جاده گم می شم؟.........................................
بدون اینکه حتی یک نفس پیدا شی

چرا از بی تو می ترسم...........................................
همش دستات و می گیرم

تو ماه و بردی از شب هام.................................................
من از بی ماه، می میرم 

واسه چی.واسه چی…........................…و هنوز توی عمق ترانه ها می ت

واسه چی.......
واسه چی…...........................…توی هر نفسم تو هنوز باهامی

مگه نه اینکه دستام و ول کردی....
نذاشتی با تو دنیام و بسازم…

تو را هر شب به این جاده ی تاریک و نمناک...........
واسه چی… می بازم؟

چرا این جاده می پیچه؟..................همه اش سمت یه بی راهه

چرا من از تو جا موندم؟..................................
چرا دنیا پر از راهه؟ .

چرا دستامو ول کردی؟........................
چرا خواستی که تنها شم؟
 
نمی بینی که عمر من......................
مثه یه قصه کوتاهه

بـــعضـــی وقـــتـــا دوســـتـــ دارمـــ کـــنارمـــ بـــاشیـــ
 
مـــحکـــم .........................بـــغـــلـــمـــ کـــنیـــ
 
بـــزاریـــ ..................آرومـــ گـــریـــهـــ کـــنمـــ
 
راحـــتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــشـــم
 
 بعد آهـــســـته تـــو گـــوشـــمـــ بـــگیـــ:
 
دیـــوونـــهـــ منـــکهـــ بـــاهـــاتـــمـــ….!
 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 8 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

جاده ای که برای گم شدن...تنها شب را دارد…

تو .آن ماه..که تنها راه فرارم را بسته ای!…

حالم عوض میشه، حرف تو که باشه

حالم عوض میشه

بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش
کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من تنها
از اولین جملت، فهمیده بودم زود
 عشق های قبل از تو سوء تفاهم بود
اونقدر می خوامت همه باهات بد شن
 با حسرت هر روز از کنار ما رد شن

حالم عوض میشه، حرف تو که باشه
اسم تو بارونه، عطر تو همراشه
اون گوشه از قلبم، که مال هیچکس نیست
کی با تو آروم شد، اصلا مشخص نیست

 

بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش
کنار من تنها، کنار من تنها، کنار من تنها
از اولین جملت، فهمیده بودم زود
 عشق های قبل از تو سوء تفاهم بود
اونقدر می خوامت همه باهات بد شن
 با حسرت هر روز از کنار ما رد شن

حالم عوض میشه، حرف تو که باشه
اسم تو بارونه، عطر تو همراشه
اون گوشه از قلبم، که مال هیچکس نیست
کی با تو آروم شد، اصلا مشخص نیست

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 13 بهمن 1393برچسب:, :: 5 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

دانایی را پرسیدند:

چه وقت برای ازدواج پایدار مناسب است؟

گفت:زمانی که شخص توانا شود!

پرسیدند: توانا از لحاظ مالی؟

جواب داد:نه!گفتند: توانا از لحاظ جسمی؟

گفت نه!پرسیدند توانا از لحاظ فکری.


جواب داد نه!پرسیدند خود بگو که ما را در این امر چیزی نیست

دانا گفت: زمانی یک شخص میتواند ازدواج پایدار نماید که اگر تا دیروز نانی را به تنهایی می خورد امروز بتواند آنرا با دیگری نصف نماید بدون آنکه اندکی از این مسئله ناراحت گردد!!

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:, :: 5 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

dayer1

 

بندر دیر در جنوب استان بوشهر واقع شده و با مرکز استان ۲۰۸ کیلومتر فاصله دارد. ساحل بندر دَیّر یکی از زیباترین مکان‌های ساحل و دریا می‌باشد. سه اسکله اصلی معروف آن، صادر کننده و تامین کننده ماهی و میگو به داخل و خارج کشور است.

بندر دیر در قدیم حاکم‌نشین دشتی بوده‌است. هوای آن نیز از بسیاری بندرهای دیگر پیرامون بهتر است. لنگرگاه آن در ژرفای ۷ متری و مسافت یک کیلومتری از خشکی قرار دارد و پناه خوبی نسبت به باد شمال دارد.
وجود ناحیه بردستان و بندر بتانه در اطراف دیر و آثار تاریخی باقی مانده حکایت از سوابق تاریخی این شهر دارد. در عصر عیلامی‌ها نیز بتانه را بتنه می خوانده‌اند که هر سال در این شهر بازار بزرگی بر پا می شده‌است.
همچنین کاربرد واژه بتخانه و اینکه بقول مستوفی، دیرهای فراوانی در این منطقه قرار داشته، این نقطه را تایید می‌نماید که معابد و پرستشگاه‌های ادیان مختلف در بطانه فراوان بوده‌است. بنادر دیّر، بتونه و بردستان در عصر ساسانیان معمور و آباد بوده‌اند.

جاذبه‌های بندر دیر:

شهرستان دیر در سال‌های گذشته برای اسکان مسافران و ارایه خدمات به آنها عملکرد مطلوبی داشته و نشان داده است که دیر می‌تواند امکانات رفاهی و شرایطی فراهم کند تا گردشگران، این شهر را به عنوان یک مرکز دیدنی و زیبا انتخاب کنند.

شهر بندری دیر افزون بر جاذبه‌های متعدد بزرگترین بندر صیادی کشور را نیز در خود جای داده است که می‌تواند میزبان شایسته‌ای برای گردشگران باشد.

قایق و لنج برای گشت دریایی بازدیدکنندگان از مقابل درب ورودی بزرگترین بندر صیادی ایران آماده پذیرش مسافران برای خروج از اسکله و گشت در کناره ساحل زیبای دیر است.

بندر دیر به نسبت وسعت خود دارای یکی اززیباترین سواحل استان بوشهر است که در جنوب کشور کمتر ساحلی را می‌توان یافت که به وسعت سواحل دیر قابل استفاده و بکر و دیدنی باشد و مسافران بتوانند با آرامش و دور از غوغاهای دیگر در آن به استراحت بپردازند.

ماهی‌ها و دیگر آبزیان موجود به‌ویژه میگوی صادراتی آن از استثنایی‌ترین ویژگی این بندر به شمار می‌رود که جزو مرغوب‌ترین ماهی‌های خوراکی کشور توسط ماهی‌گیران در حاشیه این بندر صید می‌شود.

بندر دیر در200 کیلومتری جنوب بوشهر و در کنار آب‌های نیلگون خلیج فارس واقع است که این بندر از سه مسیر به خارج از شهر راه دارد، مسیر ساحلی، مسیر بزرگراه سیراف به استان بوشهر و از جاده فیروزآباد به استان فارس راه پیدا می‌کند.

در مسیر ساحلی به این بندر در منطقه بردخون در غرب این بندر جزایر ام الگرم ، تهمادو ، نخیلو و خور خان در کنار سواحل نیلگون خلیج فارس فضای بسیار مناسب و زیبایی برای گردش و تفریح مسافران نوروزی است که هر ساله مسافران زیادی را به سوی خود می‌کشاند.

بندر دیر بزرگترین اسکله صیادی کشور را در خود جای داده است. ماهی و میگوی این بندر بی‌نظیر است و در همه ایام این غذای پروتئین‌دار را می‌توان در این بندر به دست آورد.

نمونه‌های مختلف و لذیذی از ماهی در این بندر صید می‌شود که به عنوان نمونه می‌توان به ماهی حلوا سفید، شوریده و راشگو اشاره کرد که در ایام زمستان و نوروز به میزان بسیار زیادی در بازار پیدا می‌شود.

در این بندر علاوه بر داشتن صیدگاه‌های آبزیان دریایی، تعداد زیادی از مردم نیز به امر تجارت، واردات و صادرات با کشورهای حوزه خلیج فرس مشغول هستند و در بازار این بندر انواع کالاهای خارجی نظیر پتو، برنج، چای و انواع نوشیدنیهای خارجی با قیمت مناسب به وفور دیده می شود.

در این شهرستان مکانهای دیدنی زیبا و جذاب وجود دارد که از همه زیباتر ساحل بکر و زیبای این بندر در ساحل خلیج‌فارس است که در کنار ساحل این بندر امکانات زیادی برای رفاه مسافران نوروزی تدارک دیده شده است.
این بندر بقاع متبرک و اماکن مقدسه زیادی دارد که از این جمله امام‌زاده امیر دیوان، امام‌زاده سید جمال الدین، امام زاده شاه پیر غریب، امام زاده شاه ابوالقاسم، پیر دختر ، امام زاده بی‌بی حکیمه، امام زاده سید صفا ، شاهزاده محمد، امام زاده سید محمد و امام‌زاده بی‌بی دولت را می‌توان نام برد.

یکی دیگر از مکان‌های دیدنی و آثار تاریخی این شهرستان قلعه و مسجدجامع بردستان در پنج کیلومتری ورودی شهر دیر است که سالانه بسیاری از مسافران نوروزی و گردشگران را جذب خود کرده است.

مزارع زیبای محصول گوجه‌فرنگی بوته‌ای و درختی که در مسیر بزرگ‌راه سیراف در شهر آبدان، دوراهک و روستای لمبدان و در مسیر جاده ساحلی در منطقه بردخون قرار دارد از دیگر جاذبه‌های دیدنی این شهرستان است.
 

dayer2

dayer3

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:, :: 5 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

شهرستانرضوان‌شهر

 

 يكي ديگر از ديدني ترين شهرستان‌هاي استان گيلان است كه‌از ارزش هاي بالاي‌گردشگري طبيعي برخوردار است.

رضوان‌شهر

سيد شرفشاه  

سيد شرفشاه

سيد شرفشاه دولابى فرزند عبد الله بن حسين عارفى است که در قرن 8 هجرى قمرى حوالى سال 790 مى زيسته و با نام و عنوان پير شرفشاه شهرت داشته است ، او از جمله پير هايى بود که مرادشان بابا حسن عارف تبريزى بوده است سيد شرفشاه واقع در روستاى دارسرا ، 5 کيلو مترى شرق رضوانشهر است ، اين روستا به احترام نام سيد شرفشاه به سيد شرف الدين نيز معروف است . بر اساس شجره موجود در بقعه نسب وى از طريق 10 پشت به امام موسى کاظم مى رسد ، تعداد شجره نامه ها و نسب نامه هاى شر فشاه زياد است که اغلب با هم مطابقت ندارند ،به اعتقاد برخى محققان شرفشاه پيرى عارف بوده که بعد از مرگش اورا به مقام سيادت رسانده اند ، بناى بزر گ و نوساز و از آجر و سنگ مرمر ساخته شده است . به آن سفال سر مى باشد در گوشه اى از صحن وسيع حرم صندوق چوبى سادهاى مرقد را پوشانده است ، اهالى منطقه به اين اعتقاد فراوان دارند، وبسيارى از اماکن زيارتى منطقه انزلى ، گسکرات ، طالشدولاب و گيل دو لاب به خاطر احترام فوق العاده اى که مردم نسب به شرفشاه دارند به برادران يا فرزندان اين مرد عارف منتسب شده اند .

 

 

پل خشتی پونل

پل خشتی پونل 

در ۴ کیلومتری غرب شهرستان رضوانشهردر روستای پونل و بر روی رودخانه شفارود برپا شده است. پل پونل در مسیر کاروان رو دوره صفوی رشت- آستارا ساخته شده و احتمالا از آثار همین دوره یا دوره قاجاریه است.

پل تاریخی پونل حدود ۳۰ متر طول، ۶۰/۳ متر پهنا (با احتساب جان پناه ها) و یک دهانه بزرگ با طاق جناغی به عرض ۱۰ متر دارد

 این پل به سبک خاصی که در دیگر پل های تاریخی کم‌تر دیده می‌شود؛ ساخته شده است بدین صورت که در طرفین طاق و  بر روی پاکان آن، دو ستون نمای مخروطی شکل و در بدنه جانب شمال پل، دو طاق نما کار کرده اند. ضخامت طاق اصلی در پایین و بالا یک متر است.

سطح گذر پل از میانه به طرفین دارای شیب است و جان پناه های آن نیز تخریب شده است. این سطح  تمامی با سنگ رودخانه فرش شده است. امروزه در مجاورت این پل، بر روی شفارود پل جدیدی احداث کرده اند.

 

مسجد سفيد 

اسپی مزگت

مسجد سفید كه در گویش تالشی به اسپی مزگت مشهور است ، در كنار رودخانه « دینا چال » در میان جنگل های انبوه و در بین راه مواصلاتی انزلی به هشتپر ( تالش ) جای گرفته است. بعضی آن را « آق مسجد» و نیز « مسجدعبداللهی» می نامند.

شناخت اثر :

 این بنا در منطقه معتدل و مرطوب  در کنار رودخانه دیناچال واقع شده است. بنای تاریخی اسپیه مزگت در داخل پارک جنگلی دکتر درستکار در کیلومتر 65 جاده انزلی به آستارا و در 5 کیلومتری غرب شهر پره سر از دهستان دیناچال شهرستان رضوانشهر قرار دارد. این شهرستان از شمال محدود به شهرستان تالش و از جنوب به شهرستان ماسال و از جنوب شرقی به شهرستان بندر انزلی و از شرق به دریای خزر و از غرب به استان اردبیل محدود می باشد. دیناچال در گذشته از مراکز عمده فروش محصولات بوده و به عنوان یک آبادی که در مرکز عبور جاده شاه عباسی قرار داشته دارای اهمیت بسزایی است.

اسپیه مزگت به معنی سفید مسجد است. گروهی این مسجد را بنام آق مسجد و گروهی بنام مسجد عبدالهی می نامند. 

منوچهر ستوده در کتاب "از آستارا تا استرآباد" از این بنا بعنوان یکی از عجایب هشتگانه این خطه نامبرده است.  عوامل زیادی همچون مردان سودجو به طمع گنج و نیز طبیعت گیلان و درختان عظیم که بر بام این بنا روییده و در آن ریشه دوانده اند و رودخانه سیلابی دیناچال که بخش جنوبی بنا را کنده و از بنا جدا نموده، همه دست به دست هم داده اند تا این بنای شاخص زیبا به سمت خرابی و فنا سوق داده شود. اینکه بنای اسپیه مزگت با چه فلسفه ای تنها در جنگل بر پا شده و در اطراف آن چیز قابل محسوسی به چشم نمی خورد حاوی رمز و راز و مسائل حل نشده بسیاری است که پرداختن به آن می تواند گوشه ای از فرهنگ معیشتی گذشته مردمان این سرزمین را نمایان سازد.

مشخصات معماری و تزئیناتی بنا:

 مصالح مورد استفاده در بنا عبارتند از مصالح سنگی که در دیوارها تا ارتفاع یک متر از آن استفاده شده و همچنین از آجر قرمز مربع شکل به ابغاد 23 سانتی متر در ضخامت 6 سانتی متر که در جرز ها و ستونها مدور استفاده قرار گرفته است. در حال حاضر از این بنای زیبا که با آجر و ملات آهک بنا گردیده، دو رواق عمود بر هم متعلق به بخش شمالی و غربی بنا باقیمانده است. این رواق ها فضایی سرپوشیده و مستطیل شکل بوده که دیوارهای آن شاقولی نبوده و به سمت داخل متمایل می باشند. سقف بنا ترکیبی از طاق گهواره و چهار طاقی می باشند که با سفالهای تخت بزرگ و نیم استوانه ای پوشانده شده است. آثاری از ملات آهک برای سفید کردن نماهای جرزهای آجری و همچنین در تزئینات بنا که شامل کتیبه کوفی و تزئینات درشت گیاهی می باشد وجود دارد.

با توجه به وجود كتیبه ای به خط كوفی ، ساخت این مسجد  به اوایل دوره اسلامی نسبت داده شده است. با توجه به بقایای این ساختمان احتمالاً پلان بنا متشكل از رواق میانی و دهلیزهایی در اطراف بود. عرض این دهلیزها 340 سانتیمتر و ارتفاع آنها از كف حدود 70/ 5 متر است. پایه های رواق ( ایوان ) به صورت هشت گوش و در قسمت فوقانی پایه ، طاق هلالی شكسته وجود دارد.

از وجوه تزیینی بنا كتیبه ای به خط كوفی برجسته در قسمت درونی دهلیز است. این كتیبه به طول 6 متر ، حاوی آیات گچ بری از سوره توبه است و پایین آن نقوش گیاهی برجسته به چشم می خورد.

 

 

 

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

تماشای طلوع و غروب دریا از هر ساحلی لذت ویژه خود را دارد، اما غروب اندوه‌زده بندر گناوه با رنگ خونین خورشیدش همراه با آواز ماهیگیران برگشته از دریا لذت دیگری دارد.
گناوه در استان بوشهر است که هر گردشگر ایرانی لااقل یک بار در زندگی اش باید آن را از نزدیک ببیند. پهلوگیری شناورهای تجاری، ماهیگیری در لنگرگاه‌ها، هیاهوی صیادان و ملوانانی که آبزیان صید شده را از انبار شناورها تخلیه می‌کنند و بارهای تجاری را در گمرک پیاده می‌کنند. این ها تصاویر کمیابی است که شاید تنها در بندر گناوه بتوانید پیدایشان کنید.
گناوه ساحل‌های ماسه‌ای زیبایی دارد که پوشیده از صدف‌های دریایی است و پرواز پرنده‌های دریایی با صداهای عجیب و غریب و نامفهوم شان شما را به دنیای دیگری می برد.



صحنه زیبای قایق‌های ماهیگیری در کرانه‌های دریای این شهر که برخی آرام گرفته‌اند و برخی در حال حرکت به سوی آب‌های نیلگون هستند، شما را به سوی خود می خواند و تورهای ماهیگیری، چه آنها که بر قایق‌ها آویزان است و چه آنها که در دریا شناور است از زندگی پرتلاطم ماهیگیرانی سخن می‌گوید که هریک دلی دارند به وسعت دریا.
اما به جز این ها، گناوه ساحل‌های ماسه‌ای زیبایی دارد که پوشیده از صدف‌های دریایی است و پرواز پرنده‌های دریایی با صداهای عجیب و غریب و نامفهوم شان شما را به دنیای دیگری می برد. دنیایی که نظیرش را در شهر هرگز تجربه نخواهید کرد.
بندر گناوه بازارهای تجاری محلی زیادی دارد که کالاهای گوناگونی دارند و عموم کالاها قیمت‌های مناسبی دارد و این امر خود بر افزایش ورود گردشگر به این منطقه اثر گذاشته است. بیشتر مردمی که در این منطقه زندگی می‌کنند از نژاد «لر» بوده و در کنار آنها عرب‌ها و اقوام دشتی را نیز می‌بینیم.



از گناوه قدیم نقاطی باقی مانده است که امروزه به نام های تیرسول (شن فشرده)، تل گنبد، تل گوری، تل مناره، و بالاخره تل امام زاده خوانده می‌شود. در ویرانه‌های اطراف گناوه، گوپال ( گل پخته استوانه ای شکل به صورت سفال زرد یا سرخ رنگ که آن را به عنوان گلوله با منجنیق بر سر دشمن می ریختند) فراوان به چشم می خورد.
درحال حاضر از گناوه قدیم جز آثار سنگ ها و پی های مدفون در زیر خاک و بازمانده تاق نماهای سنگی آثاری مشهود نیست. گاه و بی گاه در درون گودال ها و حفره‌ها و در زیر پی های عمارت های ویرانه، سکه‌ها و دست افزارها و مصنوعات سنگی و سفالی یافت می‌شود.
شهر کنونی گناوه در نزدیکی جنوب شهر باستانی گناوه قرار گرفته و این شهر باستانی نشان از قدمت و پیشینه تاریخی شهر دارد. باقیمانده این شهر باستانی را «تیرسول» (شن فشرده) می‌نامند. البته باید گفت که تل گنبد، تل گوری، تل مناره، و تل امامزاده نیز از نام‌هایی است که بر این خرابه‌ها گذاشته‌اند و گوپال یا همان گل‌های پخته استوانه‌ای، در این منطقه بسیار به چشم می‌آید.



در گذشته‌های بسیار دور مردم شجاع و دلاور این منطقه برای پاسداری از شهر و خانواده‌های خود از این گل‌ها استفاده می‌کردند و آن را با منجنیق بر سر دشمنانشان می‌ریختند. در این ویرانه‌ها نشانه‌های پی بناها و نماهای سنگی دیده می‌شود که با حفاری‌های باستان‌شناسان بررسی‌های کارشناسی می‌شود و در مورد آثار به دست آمده و قدمت آن نظر داده می‌شود.
زیارتگاه بی‌مره (محله امامزاده گناوه)، امامزاده سلیمان بن علی گناوه، برج خان گناوه، تل گوری و شاه صدرالدین، غار تودیو (در نزدیکی روستای قائد حیدر)، پناهگاه صخره‌ای مال قائد (در 10 کیلومتری شمال غربی بندر گناوه)، پارک گردشگری ساحلی و جزیره جنوبی میرمهنا نزدیک بندر ریگ از جمله دیدنی‌های این بندر به حساب می‌آیند.
امامزاده سلیمان بن علی گناوه هم مهم‌ترین مرکز مذهبی شهر اسن. گنبد بزرگ و نیلگون این امامزاده دارای سطحی پلکانی‌شکل است و حتی از فاصله بسیار دور قابل شناسایی است. مرقد مطهر این امامزاده در حاشیه جاده گناوه ـ دیلم قرار گرفته که قدمت آن به دوره صفوی بازمی‌گردد. گنبد این بنا با کاشی‌های آبی فیروزه‌ای‌رنگ پوشیده شده و در بخش ساقه گنبد تزئینات کاشیکاری لوزی‌شکل سفید و لاجوردی دیده می‌شود.
در ساحل زیبای بندر گناوه پارکی ساخته شده که از جمله جاذبه‌های مهم این شهر بوده و به زیباسازی آن نیز کمک کرده است. در نزدیکی این پارک ساحلی چندین هتل وجود دارد که پذیرای مسافران است و این هتل‌ها و پارک در نزدیکی بازار قرار گرفته‌ است. وجود آثار و اماکن تاریخی و مذهبی که با سبک اصیل ایرانی و با قدمتی دیرینه در این مناطق به‌جا‌ مانده و کارگاه‌های صنایع دستی نظیر لنج‌سازی ، گرگوربافی و گبه‌بافی از دیگر جاذبه‌های این بندر به حساب می‌آید.
نام این بندر در کتاب های قدیمی به صورت گنابا، گنفه، گناوه، جنابه و جنابا آمده است. بندر گناوه در ساحل خلیج فارس بین بندر بوشهر و بندر دیلم واقع شده است. شهر گناوه کنونی در جنوب گناوه قدیم بنا شده است.

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:, :: 5 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

بندر گناوه در ايام نوروز پذيراي جمع ميليوني مسافراني است كه از جاي جاي كشور پهناور ایران به اين بندر باستاني و زيبا با جاذبه هاي گردشگري فراوان مسافرت مي كنند.


به گزارش اتحاد جنوب، بندر گناوه داراي آب و هوايي بسيار دلپذير و مناسب براي گردشگري در اين ماه از فصل بهار است و با دارا بودن کم‌نظيرترين ساحل ماسه اي در جنوب ايران به عنوان يكي از قطب هاي بزرگ گردشگري در جنوب كشور محسوب مي شود كه هر ساله  جميعيت بيشتري از مسافر را نسبت به ساحل گذشته به خود ديده است.

بندر گناوه به عنوان یکی از مهمترين، جذاب‌ترين و بهترين مناطق گردشگري استان بوشهر در اين فصل از سال است و در كنار رشد گردشگري اين شهر در سال‌هاي اخير شاهد توسعه گردشگري در ساير نقاط استان بوشهر و سرازير شدن جمعيت سريز مسافران ورودي به گناوه به مركز و جنوب استان بوده ايم.

در حقيقت بندر گناوه چرخ گردشگري اين استان را به حركت در آورده و به عنوان محور توسه اين صنعت در استان بوشهر به شمار مي‌آيد و کمتر اتفاق می‌افتد كسي به اين استان وارد شود و سري به بندر زيباي گناوه نزند.

شايد جالب توجه‌تر از همه اينها اين نكته باشد كه توسعه گردشگري در بندر گناوه در سال‌هاي اخير باعث شد تا استان هايي كه در مسير مسافراني كه قصد عزيمت به اين بندر بزرگ گردشگري  جنوب كشور را دارند نيز از قبل اين مهم شاهد توسعه گردشگري در استان خود باشند و سرمايه‌گذاري خوبي هم در اين زمينه انجام دهند.

رشد و توسعه گردشگري در استان كهگيلويه و بوير احمد، خوزستان، چهار محال و بختياري و حتي بخشي از استان فارس در سال هاي اخير و به ويژه در ايام نوروز بي ارتباط با رشد صنعت گردشگري در شهرستان گناوه و شهرستان مجاور آن يعني ديلم نيست.

کم‌توجهی به توسعه زیرساخت‌های گردشگری گناوه

متاسفانه در سال‌هاي اخير شاهد كمترين سرمايه‌گذاري دولتي در بخش زير ساخت‌هاي صنعت گردشگري گناوه بوده ايم و اين نكته به روشني در معرض ديد همگان قرار دارد و شاهد آن هستيم كه اين سرمايه‌گذاري‌ها اغلب در مركز استان صورت مي‌گيرد و هيچگونه توجهي از سوي متوليان در اين خصوص به گناوه نشده است.

احداث موزه‌هاي متعدد در گناوه نه تنها مي‌تواند موجب انتقال فرهنگ و تاريخ اين استان به مسافراني كه به گناوه مي آيند شود، بلكه احداث اين موزه‌ها در گناوه توجيه اقتصادي  بسياري دارد و مي‌تواند جبران بخشي از اعتبارات سازمان را در شرايطي كه كمبود اعتبار متوجه همه بخش ها شده است، كند.

رشد قارچ گونه موزه‌ها در مركز استان/ لزوم توجه به شهرستان‌ها

اما متاسفانه شاهد رشد قارچ گونه موزه‌ها در مركز استان بوشهر هستيم و به جز سه موزه در ديگر نقاط استان سراغي از موزه ديگر در اين استان نداريم و اين بي‌توجهي به احداث موزه‌ها و توسعه زيرساخت‌ها در شهرستان‌هاي گناوه، ديلم و دشتستان با هيچ منطقي سازگار نيست و مي‌طلبد تا مسئولان گردشگري استان در سياست‌گذاري‌هاي خود در اين حوزه تجديد نظري اساسي كنند.

بندر گناوه يكي از بنادر بسيار بزرگ باستاني، تاريخي، استراتژيك ايران بزرگ بوده است و اگر ما به نقشه‌هاي قديم خليج فارس نگاهي كنيم مي‌بينم كه تنها نام چهار بندر چون ماهرويان، سي نيز يا شي نيز، جنابا يا جنابه (گناوه) و سيراف وجود دارد و سه تاي اول مربوط به دوره ايلامي‌ها است كه گناوه از آن زمان تاكنون هم به حيات خود ادامه داده است.

آن زمان اثري از مركز اين استان وجود نداشته و تنها روستايي به نام ريواردشير در حوالي اين نقطه وجود داشته است.

امسال هم شهرداري گناوه همچون سال هاي گذشته اقدامات موثري را براي بهبود خدمات دهي به مسافران نوروزي گناوه در جاي جاي شهر انجام داده و تمركز اصلي آن هم در نوار ساحلي و بازار گناوه است كه مي شود گفت جاني دوباره گرفت

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 29 دی 1393برچسب:, :: 1 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

عکس هایی جالب از مکان های گردشگری کشور تاریخی مصر را مشاهده می کنید.

7mesr 1

 

7mesr 2 

7mesr 5

7mesr 6

7mesr 7

7mesr 8

7mesr 9

7mesr 12

7mesr 13

7mesr 14

7mesr 17

7mesr 18

7mesr 19

7mesr 20

 

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, :: 8 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

زنوگی عشایری ..به رولیت تصویر

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, :: 6 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

بیروت شهری بندری است که بر روی دماغه‌ای کوچک و درکنار دریای مدیترانه قرار گرفته و بزرگ‌ترین شهر و پایتخت کشور لبنان است. جمعیت این شهر در سال ۲۰۰۷ میلادی ۲.۱ میلیون نفر بود. شهر بیروت در میانهٔ کرانه مدیترانه‌ای لبنان و بر روی یک شبه جزیره جای گرفته‌است. این شهر کانون فرهنگی منطقه خود است و از دیدگاه رسانه‌ای، تئاتر، فعالیت‌های فرهنگی و زندگی شبانه در جهان عرب نام‌دار است.

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت را پاریس خاورمیانه لقب داده اند؛ لقبی که با سفر به آن متوجه می شوید که چندان هم اغراق آمیز نیست؛مجسمه ها ، سنگ فرش های خیابان ، سبک متفاوت زندگی در کـنار یکدیگر و تاریخی که هزاران قصه از آن بیرون آمده، می تواند کمی شباهت را توجیه کـند. به تمام این ها هم جواری آب های مدیترانه را هم اضافه کنید.به هر حال این شهر، پایتخـت لبنان است؛ کشوری که همیشه عروس، بهار و یا بهشت شرق لقب گرفته است

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بهــــار بیروت از بقیه فصل ها دوست داشتنی تر است؛ روزهای طولانی با آفتـــاب ملایـم و گلهای رنگارنگ و شب های خنک با دریایی آرام. تابستان ها میزان رطوبت و گرمای هـوا بالا میرود و از پاییز بارندگی ها شروع میشود.زمستان بیشترین میزان سرما و بارندگی را دارد،اما از آخرین باری که در بیروت برف آمده بیشتر از شـــــصت سال می گــذرد.پـــــس خیال تان راحت باشد،در سردترین روزهای سال هم به لباس های خیلی گرم احتیاج نـدارد.

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

 

حمل و نقل

لـبنان یــک فـــرودگـــاه بین المللی بیشتر ندارد که آن هم در جنوب بیروت واقع شده است. فرودگاه بین المللی :«رفیق حریری» تا مرکز شهر حدود 10دقیقه فاصله دارد و برای این مسیر یا بایدمینی بوس های سفید رنگ راسوار شدو یا تاکسی گرفت.بر روی درهای جلوی تاکسی های اصلی ،طرح لوگوی فرودگاه هست و تعدادی باجه تاکسی رانی هم در اطراف ترمیتال شماره یک وجود دارد که البته ممکن است کرایه بیشتری طلب کنند،در کل کرایه تاکسی در بیروت خیلی گران نیست مگر این که تاکسی تلفنی رزرو کرده باشید به خاطر ترافیک سنگین خیابان هابه خصوص در مکز شهر ، اگر برای مدت محدودی به بیروت سفر کرده اید ،پیشنهاد میکنیم به فکر اجاره ماشین نباشید به جز وقتی که بخـــــواهید در در اطراف شهر بچرخید و یا از هتل تا ساحل را رانندگی کنید که درآن صورت هــــــم فراموش نکنید بدون گواهینامه بین المللی به شما ماشین اجازه نمی دهند.

یکی از معمول ترین و به صرفه ترین گزینه حمل و نقل در بیروت تاکسی های اشتراکی چهار نفره هستند که سرویس نامیده می شوند.سرویس ها در مسیرهای مشخصی رفت و آمد دارند و شبیه به تاکسی های خطی ایران کار می کنند.با این حال شاید بد نباشد خـیلی از مسیرها را پیاده طی کنید وبا سبک زندگی بیروتی ها و کوچه و خیابان هایش بیشــتر آشنا شوید.

یکی از جاهایی که احتمالا تعریفش را از کسانی که بیروت سفر کرده اند شنیده اید منطقه «حریصا»ست. اینجا بهترین محل برای توریست هاست؛منطقه ای که بالای ارتــــفـاعات لبنان واقع شده و کافه ها و رستوران های آن هیچ وقت خالی نیست برای بالا رفـــــتن از صــــخره های «حریصا» بد نیست که تله کابین سواری را در لبنان تجربه کنید و یکی از زیباترین چشم اندازهای جهان را ببینید .

خیابانی برای همه فصول

اگراهل گالری گردی و بازدید از موزه ها باشید موزه ملی بیروت که در جنوب خــیابـان «اشرفیه»پاتوقی دوست داشتنی ساخته است اگر تصمیم دارید هرشـــــب و روزی که در لبنان هستید خوش بگذرانید و دسترسی خوبی هم به دیگر جاهای دیدنی شهر داشته باشید خیابان «اشرفیه» باوجودقیمت های بالای هتل هایش یکی ازبهترین انتخاب ها برای اقامت کردن است.

شگفتی های طبیعت

اگر دیدن شگفتی های طبیعت برای شما جذاب باشد بیروت حداقل دو تا ازمـعروف هـای آن را دارد یکی صخره های«روشه» در غرب شهر که می توان گفت نماد بیروت به حـــساب می آید.و به آن ها «عشاق» نیزمی گویند؛یکی هم غار «جعیتا»که درهجده کیلومتری شمال شهر واقع شده ، ولی برای رفتن به آن جا علاوه بر تورهای روزانه ای که برگزار می شود امکان کرایه تاکسی و یا اتوبوس هم وجود دارد غار «جعیتا» در میان کوه های زیبا قـــرار گرفته و دو طبقه است ؛غار بالا و غار پایین که برای رفتن به غار بالا باید سوار تله کابینی شد که از میان جنگلی زیبا می گذرد

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

شهر شیک پوشان

بیروت امروزی مملو از فروشگاه های برندهای معروفی است که قیمت هایشان هم به خاطر اسم و رسمشان بالاست. به همین خاطر برای خرید لباس بیروت شهر شیک پوشان اســــت. با این که در بازارهای محلی و سنتی می توان لباس های ارزان قیمت هم پیدا کرد ولی کم تر مسافری پیدا می شود که یک بار سراغ فروشگاه های خیابان «حمرا» ویا مرکزخرید СΑΒ نرفته باشد.برای دیدن بازارهای قدیمی بیـــــروت بدنیست سری به خیابان هـــــــای «وردون» و «مارالیاس» بزنید.عطر، ادویه، پارچه و شال از سوغاتی های سنتی بیروت است

یکی از خوشمزه ترین شهرهای دنیا

بیروت را می توانیکی از خوشمزه ترین شهرهای دنیا نامید؛از لبنیات،میوه و سبزیجات تازه آن که بگذریم،غذاهای اصلی مثل کباب ها و پیش غذاهای لبنانی از خوش طعم ترین غذاهای خواهــد بود که تا به حال خورده اید با این که بیشتر رستوران های فست فود زنجیره ای دنیا زنجــــیره ای دنیا در بیروت هم شعبه دارند،شباهت ذائقه ی لبنانی ها به غذا های ایرانی و همین طور فراوانــی غذای حلال باعث شده کم تر مسافر ایرانی در این شهر سراغ فست فود های زنجیره ای را بگیرد. پیشنهادمی کنیم بیشترمراقب سلامتی تان باشید،غذاهای لبنانی آنقدرجذاب هستند که درخوردن شان زیاده روی کنید؛بهتر است آب زیاد بنوشید،پیاده روی کنید و میوه و سبزیجات را فراموش نکـنید؛ اگر با اضافه وزن به خانه برگردیدهیچ مشکلی پیش نمی آید،اما بهتراست که خاطره تان ازعروس خاورمیانه را با بیماری خراب نکنید

پول

واحد رسمی پول لبنان لیر لبنانی است و به دلیل نظام پولی این کشور تبدیل پولهای خارجی به لیر به سهولت امکان‌پذیر است. همچنین با استفاده تسهیلات بانکی این کشور می‌توان از کارتهای هوشمند اعتباری نیز استفاده نمود.

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

بیروت عروس خاورمیانه

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

درباره وبلاگ


خوش اومدی. انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود است . . . برآنچه گذشت آنچه شکست آنچه نشد حسرت نخور زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد . . . راستی سلام.......... بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهـُمَّ صَـلِّ عَلے مُحَـمَّد ﷺ وَ آلِـ مُحَـمَّد ﷺ وَ عَجِّـلْ فـَرَجَـهُم ♥♥♥♥♥ به نام خدایی که ماهی کوچک قرمز را محتاج دریای بی کران آبی کرد... ♥♥♥♥♥ رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا (80/اسراء) پروردگارا ! مرا در هر کاری به درستی وارد کن و به درستی خارج ساز واز جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور ! ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)*..... صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللَّهُمَّ صَلِّ علی ، علی بْنِ موسي الرِّضَا مرتضي الامام التَّقِيَّ النَّقِيَّ وَ حُجَّتِكَ علی مِنْ فَوْقِ الارض وَ مَنْ تَحْتِ الثري الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ صلاه كَثِيرُهُ تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كَأَفْضَلِ ماصليت عَلَيَّ أَحَدُ مِنْ اوليائک... پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ ارادتمند. هموطنان و مسلمانان عزیز.این وبلاگ را بر پایه این سخن امام علی طراحی کردم که :«هرکس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده ی خود کرده است.»من نه یک خشکه مذهب هستم و نه یک ایرانی افراطی .بلکه ایرانی اندیشمند هستم که که با اندیشه خودم نه به خاطر اینکه پدرم مسلمان است اسلام راانتخاب کرده ام وباز به خاطر همان اندیشمندی مراد علی شده ام امیدوارم که مطالب وبلاگ برایتان جالب باشد ....می رهم از خویش و می مانم زخویش .... هرچه برجا مانده ویران می شود ... روح من چون بادبان قایقی ... در افق ها دور و پنهان می شود ... ................................................................ سالیان دراز كشیشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند؛ امّا هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احكام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبى در ما ایجاد نمود. به زودى این كتاب توصیف‏ناپذیر، محور افكار مردم جهان مى‏گردد! 2. آلبرت انیشتاین كه نیازى به معرفى ندارد، مى‏گوید: قرآن كتاب جبر یا هندسه نیست؛ مجموعه‏اى از قوانین است كه بشر را به راه صحیح، راهى كه بزرگ‏ترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت مى‏كند. 3. ویل دورانت، دانشمند امریكایى شرق‏شناس، مى‏گوید: در قرآن، قانون و اخلاق یكى است. رفتار دینى در قرآن، شامل رفتار دنیوى هم مى‏شود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحى آمده است. قرآن در جان‏هاى ساده عقایدى آسان و دور از ابهام پدید مى‏آورد كه از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است. 4. پروفسور آرتور آربرى كه یكى از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسى است، مى‏گوید: زمانى كه به پایان ترجمه قرآن نزدیك مى‏شدم، سخت در پریشانى به سر مى‏بردم؛ اما قرآن آنچنان آرامش خاطرى به من مى‏بخشید كه براى همیشه به خاطر خواهم داشت. من در حالى كه مسلمان نیستم، قرآن را خواندم تا آن را درك كنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگ‏هاى نافذ و مرتعش كننده‏اش شوم و تحت تأثیر آهنگش قرار گیرم و به كیفیتى كه مسلمانان واقعى و نخستین داشتند، نزدیك گردم تا آن را بفهمم . 5. لئوتولستوى، نویسنده معروف روسى مى‏گوید: هر كس كه بخواهد سادگى و بى پیرایگى اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقى و احكام آسان و ساده براى عموم بیان شده است. آیات قرآن به خوبى بر مقام عالى اسلام و پاكى روح آورنده‏اش گواهى مى‏دهد. 6. دكتر هانرى كُربن، اسلام شناس معروف فرانسوى، سخن جالبى درباره قرآن دارد. وى مى‏گوید: اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمى‏كرد كه بشر را به علم و تعقل و تفكر دعوت كند. هیچ اندیشه‏اى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا كه نزدیك به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فكر سخن رفته است. 7. ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوى مى‏گوید: در كتابخانه من هزاران جلد كتاب سیاسى ،اجتماعى، ادبى و... وجود دارد كه هر كدام را بیش از یك بار نخوانده‏ام؛ اما یك جلد كتاب هست كه همیشه مونس من است و هر وقت خسته مى‏شوم و مى‏خواهم درهایى از معانى و كمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مى‏كنم. این كتاب، قرآن - كتاب آسمانى مسلمانان است. 8. ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه مى‏گوید: امیدوارم آن زمان دور نباشد كه من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یكدیگر متحد كنم تا نظامى یكنواخت، فقط براساس اصول قرآن مجید كه اصالت و حقیقت دارد و مى‏تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم كنم. قرآن به تنهایى عهده دار سعادت بشر است. 9. مهاتما گاندى، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنى، هر كس به اسرار وحى و حكمت‏هاى دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگى دیگرى پى مى‏برد. در قرآن هیچ اجبارى براى تغییر دین و مذهب انسان‏ها دیده نمى‏شود. قرآن به راحتى مى‏گوید: هیچ زور و اكراهى در دین وجود ندارد. 10. ژان ژاك روسو، متفكر و روان شناس مشهور فرانسوى، برداشت منحصر به فردى از قرآن دارد؛ او مى‏گوید: بعضى از مردم بعد از آن كه مقدار كمى عربى یاد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درك نمى‏كنند. اگر مى‏شنیدند كه محمّد(ص) با آن كلام فصیح و آهنگ رساى عربى آن را مى‏خواند، هر آینه به سجده مى‏افتادند و ندا مى‏كردند: اى محمّد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان. ما به خاطر یارى تو حاضریم كه جان خویش را فدا سازیم!! ................................................................ ر این دنیا تک و تنها شدم من، گیاهی در دل صحرا شدم من، چو مجنونی که از مردم گریزد، شتابان در پی لیلا شدم من… چه بی ثمر می خندم، چه بی ثمر می گریم، به ناکامی چرا رسوا شدم من، چرا عاشق چرا شیدا شدم من، من آن دیر آشنا را میشناسم، من آن شیرین ادا را می شناسم، من آن زود آشنا را می شناسم، محبت بین ما کار خدا بود، از اینجا من خدا را می شناسم، خوش آن روزی، که این دنیا سر آید، قیامت با قیام محشر آید، بگیرم دامن عدل الهی، بپرسم کام عاشق کی بر آید؟؟؟ فدای مهربونی هات اگه دلم به خاطرت شکست، برو فدای خنده هات، گریه اگه راه چشام و بسته، رفتی من و با غصه ها تو بی کسی تنها گذاشتی، اما اینجا یکی عاشقونه به یاد تو نشسته، مثل پرنده ها یه روز عاشق پر زدن شدی، تو پرزدی به آسمون، من موندم و بال و پر شکسته، حالا تو تنگیه قفس، بغض بزرگی تو گلوم نشسته، فدای گرمیه صدات اگه صدام از عشقت و گرفته… پی نوشت: هرچقدر دلم بیشتر میگیره تعداد نوشته هام هم بیشتر می شه! ........................................................ ای کعبه دری باز به روی دل ما کن وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن از سینه ما سوختگان آینه ای ساز وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن با زیبق این اشک و به خاکستر این غم این شیشه دل آینه غیب نما کن آنجاکه به عشاق دهی درد محبت دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم ای قافله سالار نگاهی به قفاکن چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن او در حرم هفت سرا پرده عفت خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن ............................................... صداقت؟…. یادش گرامى… غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت… معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد… مرام؟….. قطعه ی شهدا … عشق؟ ….. از دم قسط… واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟ ......................................................................... اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش. اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش . آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش . اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش . نیکی های درونت را فراموش می کنند،ولی نیکوکار باش . بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد، ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند” است نه میان تو و مردم . .................................................... من آن غریبه ی دیروز ، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم . در آشنایی امروز مطالبی می نویسم و عکس هایی قرار می دهم تا در فراموشی فردا یادم کنید ................................................... پیغام مدیر : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید. درباره ما گفتم خدایا دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم خدایادلم را ربوده اند گفت: پیش از من؟ گفتم خدایا دوری ازمن گفت: تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت: بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدرنگو من گفت: من تو ام تو من! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدا را دوست بدار.... حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خـــُدایـــــا .... به تو میسپارمش..... امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... ! یه روزی... یه جایی... بغل یه غریبه... "مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش.... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ +خــدارا خدا بــــــودن تنهـــا نکـــرد ... تنهـــا بــــودن خدا کرد !! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ میـنویسم برای تو دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود... ا ما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن دیگـه تحـمل نـدارم شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم تــو ببخـشـشون‬... گفتم خدایا دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم خدایادلم را ربوده اند گفت: پیش از من؟ گفتم خدایا دوری ازمن گفت: تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت: بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدرنگو من گفت: من تو ام تو من! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدا را دوست بدار.... حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خـــُدایـــــا .... به تو میسپارمش..... امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... ! یه روزی... یه جایی... بغل یه غریبه... "مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش.... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ +خــدارا خدا بــــــودن تنهـــا نکـــرد ... تنهـــا بــــودن خدا کرد !! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ میـنویسم برای تو دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود... اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن دیگـه تحـمل نـدارم شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم تــو ببخـشـشون‬... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ اشـــــــــــکهایم دفتـــــــــــردلتنگـــــــــــیهایـــــــــــم راخیـــــــــــس میـــــــــــکـــــــــــندهـــــــــــرشب... اینهـــــــــــاکـــــــــــه می بینیـــــــــــد دلـــــــــــنوشته های خیس روزهـــــــــــاوشبهـــــــــــای تکـــــــــــراری من است... بااینهـــــــــــاعاشقـــــــــــی مـــــــــــیکنـــــــــــم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ بـــوس تـــر از بـــوس هاے تـــو نمے شناســـم! ندیـــده ام, نخوانـــده ام! مســـت تـــر از لبهـــاے تـــو شـــراب ننوشیـــده ام! دســـت هاے تـــو مهربانتریـــن دســـت هاے خداســـت! ڪـہ ڪـودڪـــے ِ مــرا بـہ بلـــوغ مے رسانــد(!) و اینجـــورے هاســت ڪـہ در آغـــوش ِ تـــو مــטּ زטּ مـے شـــوم(!).˙ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ كفش هــای پاشــــنه بلنـــد بــه کــــــارم نمــــــی آید شیـــــــرینیِ بوسـه هایمان به خم شــــــدن سَرت اســــــت . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ چقدر برات قصه بگويم چقدر ببوسمت نوازشت کنم موهات را نفس بکشم تا خوابت ببرد؟ ... چقدر نگاهت کنم نگاهت کنم تا خوابم ببرد؟ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی که پشتِ خواب های نا آرامِ تو چیزی بیش از نگرانی‌هایِ زنانه نیست... دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم که پشتِ نگرانی‌هایِ زنانه ی من مردی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ عـشـــــق مــــن عــاشـقـــــم بـــاش نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز _______________, _ ديدي راست ميگفتم كه جزتوهيچكس رو نميبينم اونروزكه ديدمت و اومدم جلواوني كه دستش تو دستات بود رو نديدم... ........I Love you .......I Love you ......I Love you .........I Love you .......I Love you ......I Love you ....I Love you ....I Love you ...I Love you ...I Love you ....I Love you. ......I Love you .......I Love you ........I Love you ..........I Love you .............I Love you ............I Love you ...........I Love you ..........I Love you ..... ..I Love you .... ..I Love you .... .I Love you ... .I Love you .. .I Love you .. I Love you . I Love you .I Love you .I Love you . .I Love you . ..I Love you ....I Love you .........I Love you ...........I Love you ............I Love you ...........I Love you ..........I Love you ..........I Love you .........I Love you .......I Love you ......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you. ..I Love you. ...I Love you ....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you .........I Love you ..........I Love you .........I Love you .........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ....I Love you ....I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you.. .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you .........I Love you ...........I Love you ............I Love you ...........I Love you ..........I Love you .........I Love you ........I Love you ......I Love you ...................................... 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 نــﮧ عآشقــَم و نـــﮧ مُحتــآج عِشق ؋َقَط כر یِڪ ڪَلـآم פֿـِــوش اومَــכے 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 با همـہ تباכل میڪنم פֿـوشحال هم میشم (وب هاے مرتبط بیشتر פֿـوشحال میشم) لینڪ ڪלּ اכرس و اسم وبتو بذار بلینڪم! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 چوלּ میכونم פال פֿـونכלּ نכاریכ...! ωـعے میڪنم مطلبام פֿـیلے פֿـیلے ڪوتاـہ باشלּ ولے یـہ عڪس פֿـوشگل כاشتـہ باشـہ ! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ×چوלּ عاכت כارم هر هفتـہ آهنگ وبمو عوض ڪنم و פرفاے כلمو با آهنگا بگم ... زیاכ بـہ آهنگ قبلے כل نبنכےכ ... × 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 مלּ نـہ عــاشــق هستم ... ونـہ محتاج نگاهے ڪـہ بلغزכ برمלּ مלּ פֿـوכم هستم ویڪ פس غریب ڪـہ بـہ صכ عشق وهوس مے ارزכ مלּ פֿـوכم هستم ویڪ כنیا ذڪر ڪـہ כرونم لبریز شכـہ ازشعر פقیقت جویے مלּ פֿـوכم هستم وهم زیبایم مלּ פֿـوכم هستم وهم پابرجایم مלּ כلم مے פֿـواهכ ωـاعتے غرق כرونم باشم عارے از عاطفـہ ها تهے از موج ωـراب כورتر از رفقا פֿـالے از هر چـہ ؋ِراق مלּ نـہ عــاشــق هستم ... نـہ פزیלּ غم تنهایے ها مלּ نـہ عاشــق هـستم ... ونـہ محتاج نوازش یا مهر مלּ כلم تنگـہ פֿـوכم گشتـہ وبس منشینیכ ڪنارم پے כلجویے وخوش گفتارے ڪـہ כلم از ωـخناלּ غم وشاכے پرشכ مלּ نـہ عاشــق هـستم ... ونـہ محتاج عشق مלּ פֿـوכم هستم ومِے باכلم هستم وهم ωـازِے نے مستے ام را نپرانیכ بـہ یڪ جملـہ"هی! " . . . ایלּ روزها تلخ مے گذرכ ، כستم مے لرزכ از توصیفش ! همیלּ بس ڪـہ : نفس ڪشیכنم כر ایלּ مرگِ تכریجی، مثل פֿـوכڪشے است ،با تیغِ ڪُنכ...! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 مَــלּ یـــہ آנًمَم ڪِ شَبیــہ هـےچڪَس نــےωـم 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ×××نوشتـــــهـــ هـــــآم بـــــے مخــــآطبــــهــــ... ؋قـــــط وآســــهــ כل פֿـوכمـــــ مینویســــــمـــــــ... ؋قــــــط כِل פֿـوכمـــــــــ...!!××× 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ღ♥ღҳ̸Ҳتنهـایــ تقـــכیرمלּ نیست... تـــــــرجـــــــــیــح مלּ است...!!!ҳ̸Ҳ♥ 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ڪــــآش بـــــכآنی... بــــــرآے כاشتنتـــــ כِلــــــــے رآ بهـــ כریــــــآ زכمــــــ... ڪـــــهــــ از آبــــــــ واهمـــــهـ כاشتـــــ...!!! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 کــوچــهَ هآے بُن بَست رآ نِشآنــَم نــבهیــد مــَن خِیلے وَقتس بـﮧ آخرش رسیــבم 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 زنــدگِــے حَقیقت تَلخیــس کـــﮧ حَتــے شکــر هَم نتــوآنِست آن رآ شیرین کُنــב 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 رزش عِشق یـــﮧ دُخــتر رآ میتــوآن از نِگآه او فَهمیــב و اَرزش عِشق یِک پِسَر رآ بآ زیبآیے میتــوآن سَنجیــב 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 یـہ روز פֿـوب میاכ ڪـہ بالاے عڪسم مینویسن: "انااللـہ و انا الیـہ راجعون"...! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 اِمضـآء< ♂乂 כل شڪستـہ 乂♂ > ....................................... درکم از عشق اینگونه شد که اگر خاطرت با رفتنم اسوده است من میروم . . . من مینویسم اما تو نمیخوانی...... ولی....... مخاطبم که توباشی مدیونم اگرننویسم...... کاش یکی بود که فقط بایکی بود تقدیمت کردم به اون غریبه.... اخه مامانم یادم داده که همیشه اسباب بازیامو ببخشم به بدبخت بیچاره ها.... چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشك گونه هاي تورو خيس كنه اما مجبور بشي بخندي تا نفهمه كه هنوزم دوسش داری ......................................... چقدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش هيچي جز سلام نتوني بگی اشک هایم مثل تو شدنند.... گریه میکنم نمیایند..... هنوز دلخوشم به خدا نگهدارت ولی بی معرت تو که نمیخواستی برگردی چه اصراری بود که خدا منو نگهدارد؟؟ //////////////////////////// با خودم میگویم نامرد را که برعکس کنی میشود درمان پس میگذارم در خیالم همان نامرد بمانی تا کسی نفهمد که این نامرد همان درمان درد من ا ..................................... میری خودکار میخری1000تومن ولی لاک غلط گیر میخری1800 توی این زندگی اگر روی کاغد هم اشتباه کنی برات گرونتموم میشه پس مواظب باش تو..خاطراتت..چشمات..دستات..نگاهت.. اخه چند نفر به یه نفر؟؟؟؟ اگر میبینی تنهام به خاطر عشق تو نیست..نه... من فقط میترسم.... میترسم که همه مثل تو باشند خدایا به تو سپردمش یه روزی.. یه جایی.. تو بغل همون غریبه.. مست مست.. بد جور یادمن بندازش با فکر کردن به بعضیا ذهن خودتونو باغ وحش نکنید .............................................. سلامتی اونایی که چشم مابودم.. ولی اشک شدن و از چشم ما اف.. دوستت دارم نگو نظر لطفته.. چون نظر لطفم نیست.. نظر دلمه.. ........................................ زجر میکشم وقتی میبینم دنیای من بود ولی.. منت دیگری را میکشید.. درد دارد.. وقتی میرود.. وهمه میگویند دوستت نداشت.. و تو نمیتوانی ثابت کنی که هرشب.. با عاشقانه هایش خوابت میبرد.. چقدر سخته وقتی از بغض گلو درد بگیری و... همه بگویند لباس گرم بپوش در دلم کودکیست که بی بودن را فریاد میزند.. اگر به فکر من نیستی لااقل به بهانه ی اوباش.. همه گفتن عشقت دوست نداره گفتم میدونم.. گفتن داره بهت خیانت میکنه گفتم میدونم.. گفتن بابا اون ترو نمیخواد گفتم میدونم.. گفتن پس چرا ولش نمیکنی؟؟؟ گفتم این تنها چیزیه که نمیدونم. کاش میگفتی که عاشق اونی... من... من خودم عاشق بودم درکت میک تازه فهمیدم رایطه ی ما فقط ساخت یه فیلم بود.. تو که نقشو خیلی خوب بازی کردی.. فقط من نمیدونم کجای کارم اشتباه بودکه.. یکی دیگه اومد به جام ......................................... دوستت دارم تکیه کلام تو بود.. من بی خودی به ان تکیه کرده بودم.. .......................................... این روزها چه زود جوش میزنم.. انگار دوران بلوغ درد هایم فرا رسیده ........................................... هی کافه چی دستور بده سیگار بیاورند, مشروب و پاستور هم... و مردهای هرز را دور میز من جمع کن! بگو بنوازند! شاید غیرتی شد و برگشت...!!! ......................................... شبها, زیر دوش آب سرد, رها میکنم بغض زخم هایم را... در حالی که همه می گویند: خوش به حالش! چه زود فراموش کرد...!!! سفید شد موهای کودکی که, یواشکی دفتر خاطراتم را خوانده بود...!!! این بار مثل تار های موهایش دوستت دارم هایم را پشت گوشش انداخت و رفت.. گاهی وقتا شریک تمام خاطرات فقط و فقط یه شماره خاموشه ابراهیم نیستم.. اما.. غرورم را قربانی کسی کردم که ارزش گوسفند هم نداشت.. چه کرده ای با من؟؟؟ که اینروز تو را فقط به اندازه ی یک اشتباه میشناسم.. دم از مردونگی نزن عزیزم... سنگینه برات..سرفت میگیره.. مثل کسی که می خواد برای اولین بار قلیون بکشه.. انقدر دوستت دارم که گاهی فراموش میکنم تو اصلا مرا دوست نداری.. تراشکار ماهری شدم.. بس که تو نیومدی و من واسه دلم بهونه تراشیدم کلمه ی عجیبیست دوستت دارم هرکه میگوید عاشق تر میشود.. وهرکس میشنود بی تفاوت تر چه ساده ام من...؟؟ الانم که داری مرا دور میزنی.. نگران توام که سرت گیج نرود نه صدایش را نازک میکرد..نه دستانش را اردی.. از کجا باید گرگ بودنش را میفهمیدم.. .............................................. گاهی اوقات هرگز نرسیدن.. خیلی بهتر از دیر رسیدنه.. ......................................ووو معلم گفت..دو خط موازی هیچ گاه بهم نمیرسند مگر اینکه یکی خودشو واسه اون یکی بشکونه.. من خودمو واسه تو شکوندم..غافل از اینکه تو خودت برای یکی دیگه شکسته بودی.. انقدر گفتم دلتنگم که دهانم گشاد شد. دلمان که میگیرد.. تاوان لحظاتیست که دلمیبندیم.. غرور من بازیچه ی دست تو نیست.. اگر بشکند.. با تکه هایش.. شاهرگ زندگیت را خواهم زد.. پشتمون حرف زیاده.. عیب نداره.. کسی که مارو نمیشناسه زیاد @@@@ سلامتی @@@@ @@@@ دوستی @@@@ @@@@ شما @@@@ @@@@ عزیزانم @@@@ @@@@ @@@@ @@@@ برادر @@@@ @@@@ شما @@@@ @@@@ طالب @@@@ @@@@ عبودی @@@@ خیلی خوش اومدی ب این کلبه عاشقانه ۰♥۰♥_ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$_____________________________$$ $$_________$$$$$$$$$$__________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$_________$$$$$$$$$$__________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$______$$$$$_______$$$$$______$$ $$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$ $$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$ $$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$ $$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$$$$$________$$ $$__________$$$$$$$$$__________$$ $$___________$$$$$$$___________$$ $$____________$$$$$____________$$ $$_____________$$$_____________$$ $$______________$______________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$___$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$___$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$$_______$$$$$$_____$$ $$______$$$$$$_____$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$$$$$________$$ $$__________$$$$$$$$$__________$$ $$_____________________________$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ...........Ta Baaad ...........Bye Bye ...........Bye Bye ..........Bye Bye .........Bye Bye ........Bye Bye .......Bye Bye ......Bye Bye .....Bye Bye ....Bye Bye ...Bye Bye ..Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye ..Bye Bye ...Bye Bye ....Bye Bye .....Bye Bye ......Bye Bye .......Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye .......Bye Bye ......Bye Bye .....Bye Bye ....Bye Bye ...Bye Bye ..Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye ..Bye Bye ...Bye Bye ....Bye Bye .....Bye Bye ......Bye Bye .......Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye .......Bye Bye ......Bye Bye .....Bye Bye ....Bye Bye ..................lll مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ____ ئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئ توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره .........؟؟؟ .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ........ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ گفتم خدایا دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم خدایادلم را ربوده اند گفت: پیش از من؟ گفتم خدایا دوری ازمن گفت: تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت: بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدرنگو من گفت: من تو ام تو من! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدا را دوست بدار.... حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند که موجی رود گوشه ای ، دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل می سراید که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی برآنند کاین مرغ زیبا کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد روزی چو از آغوش دریا برآید شبی هم در آغوش دریا بمیرد تو دریای من بودی آغوش وا کن که می خواهد این قوی تنها بمیرد ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ گاهی اگر توانستی اگر خواستی اگر هنوز نامی از من در سر داشتی نه در دل ! در کوچه تنهایی من قدمی بگذار ... شلوغیه کوچه ظاهریست ... نترس ! بیا ...نگاهی پرت کن و برو... ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ گاهی اگر توانستی اگر خواستی اگر هنوز نامی از من در سر داشتی نه در دل ! در کوچه تنهایی من قدمی بگذار ... شلوغیه کوچه ظاهریست ... نترس ! بیا ... نگاهی پرت کن و برو... ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ باغبانی پیرم که به غیر از گلها، از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است... آدم خوب کم است عده ای بی خبرند عده ای کور و کرند عده ای هم پکرند دلم از این همه بد می گیرد و چه خوب! آدمی می میرد ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ حرفهائی هستند که اگر نگویی می میری اگر بگویی می میرند ! تا ابد در دلت می مانند و با تو زندگی میکنند بی آنکه گفته شوند . . . ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ اگــه میبینی هــنوز تنــهام ! بــخاطر عــشــق تــ ــو نیــست . . . مــ ــن فــقط مـﮯ تــرسم . . . مـﮯتــرســم . . . هــمهـ مثــل تــ ــو بــاشــند ! ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ هیچ نبود آدمش کردم با تعریفهای من شخصیت پیدا کرد غرورش را مدیون من است زیاد مغرور شد زیــآد از خـــوبــﮯهای نَــداشته اَش بَــرآیش گـ ُــفَتم باور کـَــرد ومـَــرا کوچک دید و رفت!! ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ گریه ام میگـــــیرد وَقتــــــی مـــــــیبینم او کِــــه همهِ دنــــــــیایِ من بـــود مــــِنتِ دیگــــری را میکِشد ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ تـــو چـه می فهمی ...! حــال و روز کسی را که دیگر هــــیـــــچ نگاهی دلــش را نمی لرزانـد ...! ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ //////////////////////////////////////////////// طنین ِ شعر ِ نگاه ِ تو درترانه ی من تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه من چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید به روی لوح سپهر ترا چنانکه دلم خواسته است، ساخته ام ! چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر به چشم همزدنی میان آن همه صورت، ترا شناخته ام ! به خواب می ماند تنها به خواب می ماند چراغ، آینه ، دیوار، بی تو غمگینند تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست، از تو می گویم تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار جواب می شنوم تو نیستی که ببینی ، چگونه، دور از تو به روی هرچه در این خانه ست غبار سربی اندوه بال گسترده است تو نیستی که ببینی دل رمیده من! بجز تو، یاد همه چیز! را رها کرده است ////////////////////////////////////////// هواتــــو از سرم بیرون نکردم تو تنهــا حسرت مـن رو زمینی یه چیزایی رو تا عاشق نباشی نه می تونی بفهمی نه ببینی تورو دارم تمام عمر حتی اگه هرچی رو که دارم بگیرن همـــه دنیامو راحت می دم اما خدامو که نمیذارم بگیرن به عشقــــت تا ته دنیا به جنگ هر کسی میرم چه تقدیری از این بهتر که از عشق تو می میرم من از عشق تو می میرم … تو تـــــــا وقتی کنار من بمونی خدا از پیـــــــش من جایی نمیره من این حال خوشو حتی یه لحظه م نمی ذارم کسی از ما بگیره به عشقــــت تا ته دنیا به جنگ هر کسی میرم چه تقدیری از این بهتر که از عشق تو می میرم من از عشق تو می میرم //////////////////////////////// آخرین ستاره رو شمردم و بیدارم...! از مرور شب و روزام دیگه تکرار شدم، اونقدر قصه نگین... بسمه! بیدار شدم...! هر کی بی خوابی کشیده تا حالا، فهمیده رو سر حرفای تکراری فقط تشدیده...! تا حالا برای خواب به قرص وابسته شدی؟ مثه من از هر چی پسوند "زپام" خسته شدی؟ تا حالا برای خواب از خدا خواهش کردی؟ خودتو با دستای خودت نوازش کردی؟ کیو دیدی واسه ی خواب خودش قصه بگه؟ واسه پلکِ تر و بی تابِ خودش قصه بگه؟ پره از فکر و خیالات شلوغم این سر... آهای افکار عزیزم! یه کمی آروم تر...! اما اون گوشه ی فکرم یه نفر هست هنوز... تهِ این کوچه ی بن بست، یه نفر هست هنوز! ببین...! ببین از فاصله ی دور تو رو می شناسم... تو رو، از عمق وجودم، با همه احساسم! کی بجز تو می تونه فکرمو مجبور کنه؟ این همه فکر پریشونو ازم دور کنه؟ تو می دونی که چرا از سرِ شب بی تابم...! مهربونم!مهربونم! تو یه لالایی بگو.. ////////////////////////////////////// زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز زندگی تک تک این ساعت هاست /////////////////////////////////// کدوم خواستن کدوم جون کدوم عشق شاید خیلی از این حرفا دروغه تا وقتی باهمیم از عشق میگیم نباشیم قولمون حتی دروغه از این عشقایی که زنجیر میشه هوس هایی که دامن گیر میشه میترسم چون دلم بی اعتماده به احساسی که بی تاثیر میشه نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست نه اینکه زندگی بی عشق میشه ف
موضوعات

آخرین مطالب

آرشيو وبلاگ

پيوندها


فریاد تبادل لینک هوشمند آرام
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان طالب عبودی800 و آدرس taleb-aboodi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.از شما کمال تشـــــــــــکر دارم.خجالتی.طالب عـــــــــــبودی 2011-02-01